روشنگری اجتماعی

برای اینکه وقتی من می خواهم خودم را حفظ کنم،بر ارزش های موجود تکیه می کنم.این«من»ی است که همیشه مواظب دیگران است،مواظب دیگران است که درباره اش چه می گویند.کسی که مواظب دیگران است،روی ارزش های دیگران،افکار خودش را بنا می کند،تا شخصیّتش محفوظ باشد.کسی که به ارزش ها حمله می کند – و این آدم است که می تواند ارزش تازه بسازد – کسی که از حیثیّتش می گذرد،می تواند جاوید بماند.

 

در تاریخ،چه کسانی جاوید مانده اند؟آن ها که به دار کشیده شده اند،در زندان ها پوسیده اند،شمع آجین شده اند،تکّه تکّه شده اند.این ها را ما همیشه به عنوان سازندگان تاریخ می گیریم.

 

چرا؟برای اینکه این ها علیه ارزش های موجود در زمانشان،قد عَلَم کرده اند.و چنین آدمی است که می تواند از درون تاریخ ها بیرون بیاید؛آدمی که با همهء آدم ها قطع رابطه می کند،و برای قضاوتشان و رابطه شان و نفرین و آفرینشان،هیچ ارزشی قائل نیست؛برای این که خودش را بتواند فدای دیگران کند.

 

حدیثی است در اسلام:«کن مع النّاس و لاتکن مع النّاس»؛یعنی:با مردم باش،ولی یکی از مردم نباش!

 

علّت اصلی پریشانی ها،نه استبداد است،نه استعمار و نه استثمار؛این ها همه معلولند.علّت دوتا است:اوّل،استحمار!دوّم هم استحمار!

 

و استحمار بر دو گونه است:استحمار کهنه،و استحمار نو!

 

این بازگشت به خویشتن تاریخی که می گوئیم،بازگشت به جُل الاغ نیست؛بازگشت به خویشتن بالفعل و موجود در نفس و وجدان جامعه است؛که می شود مثل یک مادّه و منبعی از انرژی،به وسیلهء روشنفکر،بازشکافته و استخراج شود،و به حیات و حرکت بیفتد.آن خویشتن است،که زنده است.

 

تکیهء ما به همین خویشتن فرهنگی اسلامی مان است؛و بازگشت به همین خویشتن را،باید شعار خود کنیم.به خاطر اینکه،این تنها خویشتنی است که از همه به ما نزدیکتر است؛و تنها روح و حیات و ایمانی است که در متن جامعهء کنونی زندگی دارد و تپش دارد...

 

... پایان ...