به نظر من،پنج عامل،یک فرد را می سازد:اوّل،مادر است،که اوّلین ابعاد وجودی یک طفل را می سازد.دوّم پدر؛سوّم مکتب و مدرسه و فرهنگ است.چهارّم تمدّن است.پنجم،اساساً «روح زمان» است.
گاه می بینیم که همه احساس می کنند یک چیزی بُت است؛ولی جرأت این که تبر را بردارند و آن را بزنند،ندارند.و به خاطر همین ضعف،مدّت ها بت،«بت» می ماند؛علیرغم افکار عمومی.و با اینکه همه فهمیده اند که دیگر،این ارزشش را از دست داده،و نقشی ندارد؛ولی جرأت این را که نفی کنند،ندارند.
روشنفکران متعهّد مسلمان،باید هنر حرف زدن با شش مخاطب را تمرین کنند:
روشنفکران جهان،برادران مسلمان،تودهء مردم شهری،زنان،روستائیان،و بچّه هایمان!
معتقدم علّت العلل و یا به اصطلاح اصولیّون،علّت بعید همهء حوادث مثبت و منفی را در تاریخ یا اجتماع،باید در درون جُست.چه،بی آن،هیچ «عامل» خارجی،نمی تواند در سرگذشت و سرنوشت جامعه ای،یک «علّت» گردد.
و از این است که من بر آنم که ایران،نه از اسکندر و نه از عرب،بلکه از هخامنشیان و ساسانیان و دستگاه مؤبدان شکست خورد.و علّت زوال تمدّن و حیات اجتماعی ایران اسلامی قرن هفتم را،نه در یورش مغول،بلکه باید در انحطاط بینش اسلامی و رواج تعصّب مذهبی و زوال حسّ ملّیّت ایرانی و رکود روح اسلامی جُست.
همهء پریشانی ها و شومی ها را به گردن عوامل خارجی انداختن،اغفال مردم از واقعیّت های زشت داخلی است.و نتیجه اش،نادیده گرفتن و پوشاندن سرچشمهء اصلی و کانون های نخستینی است،که استعمار،یکی از جوشش های آن است؛و به تعبیری،یکی از مدعوّین طبیعی و حتّی جبری آن!
ادامه دارد...