من اساساً اصطلاح «روحانیّت» را،یک اصطلاح اسلامی و شیعی نمی دانم؛و معتقدم این اصطلاح،اخیراً از مسیحیّت گرفته شده؛و در متون اسلامی ما،چنین کلمه ای،به این معنا نیامده است.بلکه در اسلام،به جای روحانی و جسمانی،ما عالِم داریم و متعلّم؛و بنابراین،باید به جای روحانی گفت:«عالِم اسلامی».
عالِم اسلامی چه کسی است؟ به نظر من،در درجهء اوّل،کسی که قرآن شناس است.در درجهء دوّم،کسی که پیغمبرشناس است(سیره و حدیث،سنّت).و در درجهء سوّم،کسی که اهل بیت(س) و سیره و شخصیّت ائمّه و اصحاب را می شناسد.در درجهء چهارّم،کسی که فرهنگ اسلامی را می شناسد،و در یکی از علوم اسلامی متخصّص است:فلسفهء اسلامی،تاریخ اسلام،علم الحدیث،رجال،اصول،فقه و غیره (البتّه ترتیب فعلی،جور دیگری است). «مذهب»را،من در یک کلمه،«خودآگاهی» می دانم؛در برابر فلسفه و علوم و صنعت،که «آگاهی» اند. قانون تجربه ها،به دشمن هوشیار پرتجربه ای،که از قدرت اسلام و اسلام بیدار فردا می هراسد،آموخته است که:«برای کوبیدن یک حقیقت،به آن خوب حمله نکن؛بلکه از آن،بد دفاع کن»! و این تجربه ای است که دربارهء اسلام و جامعهء علمی اسلامی و به خصوص حوزهء علمیّهء شیعه،بسیار تکرار شده است؛چون حمله های مستقیم و رویاروی به شیعه،همیشه نتیجه ای معکوس داشته است. «تشیّع»،آپاندیسی از اسلام نیست.[آپاندیس یا appendix به معنای ضمیمه و اضافه]بینش مترقّی از اسلام بوده؛اصلاً هیچ چیز دیگر نیست.هرکس بگوید یک عنصر اضافی در آن هست،کفر گفته!جنایت کرده!چه برسد که دو تا اصل کنار دستش بچسبانیم. چنان که گفته اند:اصول دین اسلام که با اصول مذهب شیعه،جمع بشود،می شود پنج تا،کاملاً اشتباه است: شیعه با اسلام جمع نمی شود؛بلکه شیعه،جزء اسلام است و عدل و امامت،ریشهء قرآنی دارند. این اصول را،شیعه اضافه نکرده؛این اصول،جزء اساسی ترین و فوری ترین اصول متن اسلام است.توحید و نبوّت و معاد را،همهء ادیان دارند.پس آن چه اسلام آورده،چیست؟امامت و عدل است،که اسلام،قبل از «علی(ع)» آورده است. ادامه دارد...