اوّلین کاری که«سلام» می کند و اوّلین نقشی که دارد،احضار کسی است که مخاطب سلام شماست.این مسئله،خیلی مهمّ است که امکان ندارد که شما به مغایب و فردی که غایب است،به کسی که نیست،سلام کنید.همین قدر که شما می گوئید سلام،مخاطبی را در برابر خودتان حسّ می کنید،پس طبیعتاً سلام یک نقش ضدّ تنهائی را بازی می کند.
اوّلین سلام نماز [السلام علیک ایّهاالنّبی...]،پیغمبر و نبی را احضار می کند.دوّمین سلام [السلام علینا]،جمعیّت خودی و هم حزبی های من را احضار می کند.سوّمین سلام [و علی عبادالله الصّالحین]،صالحین دیگر را احضار می کند.در چهارّمین سلام [السلام علیکم...]،یک رابطهء وجودی و نه صرفاً رابطهء فکری و سیاسی و یا ایدئولوژی و حزبی و یا انسانی؛بلکه رابطهء هستی،رابطهء جهانی و عالمی برقرار می کنم.
ما و همهء انسانهای راستین که در راه راستی تلاش می کنند و در کار دگرگونی نظم و نظام زندگی مردم خویش در طریق صلاح اند،در این دنیای مستضعفان،سرگذشت و سرنوشتی یگانه داریم و بنابراین،راه و کاری با هم.پس در هر شبانه روز،پنج بار باید به افراد هم سرنوشت خودمان سلام بفرستیم...
موضوع بازگشت حرّ،عالی ترین ، دشوارترین،سنگین ترین و در عین حال دردناک ترین انتخاب بین حقیقت و باطل،آنهم نه در جدلهای فلسفی،علمی،کلامی،فقهی و فرقه ای،بلکه در جدال میان راستی و فریب دین،داد و بیداد سیاست،برابری و تبعیض مردم و آزادی و اسارت انسان،انسانی در انتخاب فاجعه یا فلاح،یعنی انتخاب چگونه بودن خویش،آنهم به چه قیمت؟به قیمت بودن یا نبودن خویش.
از اینجا معلوم می شود که مسئلهء زمان و انتخاب زمان تا چه حد معنا و ارزش دارد.
این داستان از واقعیت های انسانی سخن می گوید و باید با انسانهای واقعی بیان شود،باید چهره ای بشری داشته باشد و به ناچار،سبکی رئالیستی.
ادامه دارد...