امّا روشنفکر ما،بی آنکه اختلاف محیط و زمان و مکان و شرایط و حتّی اختلاف موضوع را درک کند،این شعار را در جامعهء ما نیز تکرار کرد.آنچه او در اینجا تکرار می کرد،ادامهء کار رژیم صفویّه بود که جامعهء شیعه را به عنوان غیبت امام زمان(عج)،اساساً از پرداختن به کار اجتماعی و سیاسی معاف می ساخت و رژیم اموی و عبّاسی نیز قبلا با تکیه بر جبر الهی و فرضیّهء انحرافی رجاء و شیوع اندیشهء قضا و قدری و تقدیس و تجلیل دروغین از مقام علم و قضا و روحانیّت،با این عنوان که این امور،مغایر با سیاست و زمامداری و کار دنیاست،انجام داده بودند.
این درس بزرگی است که گاه می بینیم یک روشنفکر مترقّی در حالی که شعار یک نهضت انقلابی و مترقّی و آزادیبخش عصر دیگر و شرایط دیگر را در عصر دیگر و شرایط اجتماعی دیگر مطرح می کند،بر خلاف احساس کاذبی که دارد،وارث ضدّ انسانی ترین و فریبکار ترین و زشت ترین توطئه های قدّاره بندان و قدرتمندان و رژیم های ضدّ بشری می شود و حتّی بازیچهء تر و تازهء استعمار.
مبارزهء سیاسی،نه تنها به معنای اعمّ،تجلّی عالی ترین استعداد اجتماعی انسان است،بلکه برای روشنفکر،کار سازنده و خودساز نیز هست.مبارزهء اجتماعی بزرگترین عامل خودآگاهی روشنفکر به شمار می آید.روشنفکری که در پشت میز مطالعه و محاط در انبوهی از کتاب و یا در مبادلهء ذهنی میان دوستان و هم صنفان خویش،خود را یک انقلابی مردمی می شمارد و راه حلّها را از میان الفاظ و فرضیّه ها و متون ایدئولوگ ها بر می گزیند،تنها در کورهء آزمایش عمل سیاسی است که می تواند هم اندیشه های خود را تصحیح کند و هم از بیماری لفّاظی شفا یابد و هم خویشتن را بیازماید.
ادامه دارد...