همان چیزها که حتّی صمیمی ترین و آگاه ترین روشنفکران ما را هم سرگرم می سازد.چنانکه می بینیم چه بسیارند جوانان روشنفکر و مترقّی ما که به نام مبارزه با خرافات و یا تکیه بر علم و حتّی به نام ایدئولوژی بسیار مترقّی و پیشتاز،شب و روز سرگرم مبارزه با مسائل کلامی و سرگرم مبارزات کلامی،فلسفی و لفظی و درگیری های مذهبی و تنازعات ایدئولوژیک هستند و هرگز احساس نمی کنند که در این حال که خود را به عنوان روشنفکران مترقّی با این درگیری ها مشغول کرده اند،وارث همان کاری هستند که در جامعهء ما رضاخان ها و آتاتورک ها بدان پرداخته و پیش از آنها تقی زاده ها و میرزاملکم ها آغاز کرده بودند.
اینگونه جوانان،نمی توانند ارزیابی کنند که آنچه آنان به تقلید روشنفکران قرون18 و 19 اروپا،کاری روشنفکرانه می پندارند،همدستی با عواملی است که برج و بارو های ایمان،فرهنگ،ارزش های اخلاقی و ذخائر تاریخی ما را فرو ریختند تا راه ورود استعمار را هموار کنند و مبارزهء ایمان مذهبی و فرهنگ و سنّت ملّی ما را با این هجوم تازه در هم بشکنند.
همچنانکه اکنون نیز می بینیم که صادق ترین روشنفکران ما،درست هنگامی که اسلام برای نجات از بند قرنها ارتجاع و خرافه پرستی و نجات دادن مسلمانان از قید استبداد و استعمار و سرمایه داری تحمیلی،به پا خاسته و چهره ای مهاجم و انقلابی یافته است،آن را به تیرهائی نشانه گرفته اند و هر زخمی که بر آن وارد می کنند،سبب می شود که برق شوقی از چشم دشمنان مشترک شان بیرون جهد.ما خود به چشم دیده ایم یا به گوش شنیده ایم که چه موجی برخاست،از میان روشنفکرانی که شعار تفکیک روحانیّت را از سیاست میدادند.این شعار،شعاری بود که در اروپا کلیسای ضدّ مردم و ضدّ عقل و علم را از صحنهء زندگی و حرکت و آزادی کنار زد.
ادامه دارد...