این نشان می دهد که کار،نه تنها چون کتاب،سرچشمهء تجربه و آگاهی است،بلکه آگاهی راستین و مطمئنّ،از کار سرچشمه می گیرد و آنچه از کتاب می آید،در عین حال که رشدی سریع دارد،غالبا بیمارگونه،انحرافی و موهوم می تواند باشد و یا عناصری از آنها را به همراه داشته باشد که اندک اندک به انحراف،بیماری و یا مسمومیّت روشنفکر می انجامد.
کتاب و کار،هر دو در ساختمان یک انسان تأثیر دارند.کتاب،کار را با آگاهی فکری و قدرت تجزیه و تحلیل و استمداد از تجربه های بسیاری که انسانهای دیگر و نبوغ های دیگر فراهم آورده اند،توأم می سازد و کار،اندیشهء ذهنی را در زمینهء واقعیّت،استوار میسازد و تصحیح می کند.
کسی که از حقّ اعتصاب کارگران دفاع می کند و کسی که اندیشه های مترقّی دربارهء سندیکالیسم را آموخته است،تلقّی و احساس شان از اعتصاب،با کسی که عملا در یک اعتصاب کارگری شرکت می کند،همانند نیست.فرمول آمیختن مادّه ای سوختنی را با اکسیژن دانستن،دانشی است و دست را بر روی بخاری تافته نهادن،دانشی دیگر.دانش راستین آمیزه ای از این دو است.
کار برای آدمی آفریننده است،تکامل دهنده است و صیقل بخش جوهر وجودی اوست.کار برای روشنفکر،شفا دهنده است،تغییر دهندهء شخصیّت طبقاتی،رفتار اجتماعی،اخلاق،عواطف و عادات و گرایش های انحرافی ای است که در چهارچوب طبقاتی وی وجود دارد و میان او و تودهء مردم،مردمی که کار می کنند،جدائی می افکند.و بالأخره کار،دعوتی است از سوی طبقهء رنج و محرومیّت برای احضار روشنفکری که در طبقهء متوسّط یا بالا،هم در جست و جوی نجات خویش است و هم در جست و جوی انجام مسئولیّت انسانی خویش.کار،روشنفکر را با توده متجانس می سازد و تا بدانجا او را بالا می برد که به تعبیر یک نویسندهء بزرگ مردمی:«مردم کوچه و بازار،او را با خود عوضی می گیرند».
در عین حال باید از افتادن به دام نوعی مُد پرستی روشنفکرانه،که کم و بیش رایج می شود،پرهیز کرد.مردم گردی،به سراغ توده رفتن و یا روستاها را زیر پا گذاشتن،به عنوان یک عمل روشنفکرانه و چپ،نوعی تظاهر ریاکارانه و زشت است که غالبا با تحقیر توده و فریب خویش،توأم است،احساس نوعی رضایت کاذبانه و انحرافی به روشنفکر می دهد.
ادامه دارد...