و کدام فاجعه بالاتر از این که سوسیالیسم از دست انسان قرن بیستم،آنچه را که در نظام سرمایه داری غربی هم به دست آورده است بِرُباید،تا آنجا که روشنفکران آزادیخواه،ضدّ استعمار،و حتّی سوسیالیست های کشورهای عقب مانده ای که از نظام فاشیستی و استعماری رنج می برند و با سرمایه داری در جنگ اند،برای فرار،کشورهای سرمایه داری را انتخاب می کنند و این چه شرم آور است.
چگونه یک مسلمان،یعنی انسان رنج دیده ای که هم با سرمایه داری و هم با استعمار در جنگ است و باید برای چنین جنگی آماده شود،می تواند این ننگ را بپذیرد؟
اسلام با اینکه خود را دینی الهی می داند و پیامبرش را فرستاده از سوی خداوند برای نشان دادن راه راست به انسانها می شناسد،با این همه اعلام می کند که:در پذیرش دین فشاری نیست و تلاش ما تنها برای آگاه کردن انسانهاست تا راه «رشد»از راه«غیّ» تشخیص داده شود و آنگاه انتخاب آزاد آن با خود آنهاست: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ:در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است»(بقره:256).
و علی(ع) به فرمانده خود دستور می دهد که:
«با توده درآمیز و از اشراف،دوری کن و بدان که توده،یا برادر تو اند در دین و یا همانند تو در نوع،خون آنان همچون خون ماست و مال آنان همچون مال ما،به هر دو حرمت گذار».
یک شاعر بدبین نابینای ضدّ مذهبی تنها،از روستای مُعِرّه [به نام ابوالعلای مُعِرّی]،در هنگامی که قدرت اسلام،شرق و غرب عالم را فرا گرفته و امپراطوری های بزرگ جهان را به زانو درآورده است،می تواند با همهء تنهائی و بی کسی،فریاد خویش را علیه ایمان حاکم،علیه اسلام حاکم و حتّی علیه خدا و مذهب برآورد و ایمن بماند.
ادامه دارد...