روشنگری اجتماعی

نظر

فرضیّات و نظریّاتی که با گذر زمان تغییر می یابد یا نفی می شود و یا در همان زمان،نمی تواند مورد قبول ملّت ها،طبقات و امّتهای دیگر قرار گیرد،در حالی که همگی به اصالت این آرمان ها با همهء جان خویش و ایمان خویش معترفند.

سستی این پایه های فرضی،به قدرت و اصالت و بقای آن آرمانها صدمه می زند و پیروان آن آرمانها را به تفرقهء ذهنی و تعصّبات فکری دچار می سازد و گذشته از آن،به انبوهی از جامعه شناسان،فرضیّه بافان،دانشمندان و روحانیان و سیاستمداران و تبلیغات چی های وابسته به سرمایه داری جهانی،بهترین وسیله را می دهد که با حمله کردن به این فرضیّه های فلسفی و نظریّه های علمی کهنه یا نو،که انکار یا ابطالش ساده است و یا لااقلّ ممکن،آرمان های همیشگی و اصیل انسانی را مورد هجوم قرار دهند و از پایه ریشه کن سازند.

امروز می بینیم که چگونه توانسته اند از نیرومند ترین قدرت معنوی انسان،به خصوص انسانهای محروم،یعنی مذهب برای مقاومت در برابر تحقّق برابری و انقلاب ضدّ طبقاتی و ضدّ سرمایه داری و ضدّ مالکیّت استثماری فردی استفاده کنند.

و نیز چگونه توانسته اند خیلی از فلسفه های گوناگون و نظریّات علمی را،از جامعه شناسی گرفته تا بیولوژیک،برای محکوم کردن سوسیالیسم استخدام نمایند و چنین وانمود کنند که رسیدن به سوسیالیسم،یعنی رها کردن ارزش های اخلاقی،خداپرستی،آزادی معنویّت.در صورتی که این مفاهیم،تنها در یک جامعهء بی طبقه و آزاد از صرعِ افزون طلبی فردی است که می تواند تحقّق یابد و این مفاهیم،تنها در نظام سرمایه داری است که قربانی شده اند،مسخ یا مسخره گشته اند.

چنانکه در سوی دیگر می بینیم،و چه غم انگیز است،که به نام سوسیالیسم،با خشونتی غیر انسانی،آزادی فکری،آزادی علمی،آزادی ایمان،آزادی انتخاب و تنوّع اندیشه ها و راه ها و ابتکارهای انسانی را نفی می کنند و در حالی که به شیوهء فاشیست ها و به رسم جاهلیّت وحشی عمل می کنند،برای خویش توجیهات فیلسوفانه،جامعه شناسانه و عالمانه نیز دارند.

ادامه دارد...