روشنگری اجتماعی

 

 

چنین تلقّی ای از انسان است که می تواند به روشنفکر،به انسان آگاه در هر دوره و در هر نظامی و در هر طبقه ای،خطاب کند که می توانی از جبر طبقاتی،تاریخی و اجتماعی ات رها شوی.چنین برداشتی از انسان است که می تواند روشنفکران وابسته به اشرافیّت و حتّی وابسته به پست ترین و منحطّ ترین اقشار طبقهء بالا را وا دارد که جامعهء طبقاتی خویش را از بیخ و بُن رها کنند و بر علیه طبقهء خویش بشورند و خود را در مسیر سرنوشت طبقهء رنجبران و ستم دیدگان قرار دهند.

 

امّا خودسازی باید هدف داشته باشد.آنچه خودسازی را معنا می دهد،یک ایدئولوژی است و یک ایده آل.مفهوم ضمنی خود را ساختن،این است که برای کاری و برای نیل به خصوصیّاتی و هدفی باید خودسازی کرد.بنابراین پیش از آنکه به «روش» بپردازیم،باید هدفها را تعیین کنیم.

 

اگر کسی تمام ایده آلش،شرکت در یک حرکت اجتماعی،سیاسی و اقتصادی عصر خویش است،بی شکّ خودسازی را در محدودهء ویژهء این ایده آل تعیین می کند و اگر هدفش رشد ارزشهای وجودی و درونی است،نیز همچنین و یا اگر پرورش بینش فکری و علمی و فلسفی است همچنین.

 

باید پیش از پرداختن به شیوهء خودسازی،ایدئولوژی را مشخّص کرد،برای ما مسئلهء خودسازی،پس از تعیین ایدئولوژی مطرح میشود،ایدئولوژی ما چیست؟نخستین گام در راه خودسازی،تقویت این هراس و وسواس دائمی در خویش است که به «ازخودبیگانگی»دچار نشویم.بزرگترین آفت از خود بیگانگی یک روشنفکر،«تقلید کورکورانه» است،این نوع تقلید یعنی زندانی بودن در چارچوب هائی که بی حضور تو تعیین کرده اند.این چارچوب ها می توانند:

 

الف)سنّتی باشند،یعنی پیش از تو بر تو تحمیل شده باشند.آنانکه این سنّتها را ساخته اند،سازنده بوده اند؛امّا تو که می پذیری،از خود بیگانه ای.

 

ب)در حالی که احساس کاذبی به تو دست می دهد که از سنّتهای کهنهء مؤروثی رها شده ای،ممکن است این رهائی را خودت کسب نکرده باشی،بلکه جاذبهء تقلید از عوامل غالب بر زمان،از روحهای فائق و از قدرتهای مسلّط،که حاکمیّت خویش را بر عصر تثبیت کرده اند،تو را از زندان سنّت به زندان خویش منتقل کرده باشند و تو این تغییر زندان را رهائی احساس می کنی.در حالیکه از نوعی بیگانگی به نوع جدیدی از بیگانگی،نقل مکان کرده ای.

 

ادامه دارد...