روشنگری اجتماعی

   

 

ما مسئولیّت آن را داریم که اسلام را از صورت سنّت های منجمد و شعائر مؤروثی و عادات مذهبی ناآگاهانه و خرافه های پوچ،که فقط نسل پیرِ خو کرده بدان را می تواند قانع کند و در این صورت،از حرکت زمان و تغییر نهادهای اجتماعی فردا برکنار خواهد ماند،به صورت یک ایدئولوژی مسئولیّت آفرینِ خودآگاه و هدایت کننده طرح کنیم تا نسل فردا و رهبران تعیین کنندهء زمان و زندگی و فکر و فرهنگ فردا،که تحوّلات اجتماعی را رهبری می کنند،نه تنها از آن نفرت نکنند و آن را سدّ ارتجاعی و سمّ خرافی و عامل تضعیف و تخدیر اندیشه ها و اراده ها تلقّی ننمایند،بلکه به قدرت سازندگی و نقش مترقّی و نیروی بیدار کننده و بسیج کنندهء آن ایمان پیدا کنند و به خاطر حقیقت یا لااقلّ مصلحت،بر آن تکیه کنند و به جای مبارزه با آن،به ترویج و تقویت آن بپردازند.

 

وجود عدّهء زیادی افراد مؤمن،موفّقیّت یک ایمان به حساب نمی آید،بلکه ارزش یک ایمان به این است که زندگی کند و رشد و نموّ و تکثیر داشته باشد؛وگرنه مذهبی که به صورت یک موجود منجمد و متحجّر درآمده و عقیم شده است،هرچند در حال حاضر،اکثریّت تودهء عوام بدان وابسته باشند،مُرده است و از دست رفته.زیرا نباید دید که پیروان یک مذهب در یک مملکت،چند میلیون نفر است؛بلکه باید دید که در صحنهء زندگی و زمان و فکر و تحوّل جامعه و تغییر نسل و کُون و فساد عقاید و ارزش ها و فرهنگ ها و نهادهای اجتماعی و سیر تاریخ به سوی فردا،این مذهب حضور دارد یا نه؟

 

اکنون اسلام از چارچوب تنگ قرون وُسطائی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجّر و طرز فکر منحطّ و جهان بینی انحرافی و خرافی و جهالت پرور و تقلیدسازی،که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام،آزاد شده است و اسلام، آزادانه می تواند از کنج محراب ها و حجره ها و تکیه ها و انحصار به مراسم تعزیه و مرگ،به صحنهء زندگی و فکر و بیداری و حرکت و زایندگی پا گذارد و به جای درگیری های بی معنی شیخی با صوفی و سنّی و وهابی و فلسفی و کلامی و ...به مبارزه با استعمار و ارتجاع و جهل و استثمار و تضادّ طبقاتی و هجوم ارزشهای ضدّ فرهنگی و فلسفه های انحرافی و هنرهای ضدّ اجتماعی و ... روی آورد و با آخرین سلاح های مدرن و مؤثّر زمان،مجهّز باشد و ابتکار هدایت و خلّاقیّت و ویرانگری و سازندگی جامعه را به دست گیرد.

 

ادامه دارد...