سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

جمال:اینکه جنگ رو بعد از فتح خرمشهر،باید تموم می کردیم یا نه،بحث خاص خودش رو می طلبه و به همین راحتی نمیشه در مورد مسئله ای بین المللی با اون ابعاد گسترده،اظهار نظر کرد و نیز نباید گول توجیهات بی اساس عده ای راحت طلب و یا حتی مغرض رو خورد؛اما مسئله اینجاست که خیلی از این نخبگان و سرمایه داران،مدتها قبل از فتح خرمشهر از کشور فرار کردند.برای این کارشون چه توجیهی داشتند؟چرا همیشه باید عده ای خودشان را برتر از دیگران و نیز خون شان را رنگین تر از دیگران بدونند؟

امید:اون افرادی که در کشور باقی می مونن،باید دولت رو تحت فشار قرار بدن تا براشون امکانات فراهم کنه.

جمال:چرا فقط باید افرادی که باقی موندن،این کار رو بکنن؟چرا کسانی که مهاجرت کردن،چنین تلاشی رو نکردن؟وقتی این هماهنگی و اتحاد در بین افراد جامعه نباشه،چه طور میشه امیدوار بود که وضع کشور اصلاح بشه؟

امید: چرا نخبگان باید به آتش ندانم کاری های دولت و رژیم بسوزن؟آیا این انصافه؟

جمال:توجه کنید که هیچ یک از کشورهائی که الان دارن مسیر پیشرفت و توسعه رو طی می کنن،از روز اول اینقدر پیشرفته نبودن و به قول مثل عامیانه،از شکم ننه شون پیشرفته به دنیا نیومدن...همه شون دورانهای سخت عقب ماندگی و دیکتاتوری و استعمار و ... رو گذروندن و برای رسیدن به وضعیت فعلی شون،نخبه هاشون،خون دل ها خوردن و زحمت ها کشیدن و حتی جون دادن؛در حالیکه همون نخبگان می تونستن مثل نخبگان فراری کشور ما بهانه بیارن که چون در کشور،امکانات نیست،پس ما باید به کشورهای پیشرفته،مهاجرت کنیم؛ بعدش هم یک عمر به خوبی و خوشی بگذرونن؛در حالیکه اصلا به چنین کاری دست نزدن...

امید:آخه چه دلیلی داره که اون نخبگانی که می تونن مثل امثال پروفسور سمیعی،به اون مراتب علمی برسن و به دیگران کمک کنن،بیان توی این مملکت خراب شده ای که دولتش، حتی توانائی جلوگیری از اختلاسهای میلیاردی و فیش های نجومی اش رو نداره؟هیچ امکانات مادی و حتی ارزش معنوی هم برای نخبگانش قائل نیست؟

جمال:پس چه کسی باید مملکت رو درست کنه؟اگه بخواهیم از تجربهء کشورهای دیگه استفاده کنیم،همهء اون کشورهای پیشرفته،روی پای خودشون ایستادند و با اینکه از تجربیات کشورهای دیگه استفاده کردند،اما پیشرفت و توسعهء واقعی شون کاملا ریشهء بومی داشت و هیچ کشوری رو نمی توان پیدا کرد که پیشرفت و توسعه اش کاملا منشأ خارجی داشته باشه.همون طوری که کشورهای پیشرفتهء فعلی،موفقیت های خودشون رو مرهون روشنفکران و نخبگان خودشون هستند،کشور ها هم گریزی از این مسئله نداره.

امید:حرفهای جالبی می زنید:انتظار دارید که نخبگان بیایند و در اصلاح روند جاری کشور و عقب موندگی های اون تلاش کنند؛در حالیکه خودتون می بینید که این رژیم و دولتش،نه تنها خودشون کاری انجام نمیدن،بلکه حتی جلوی پای هر گونه فعالیت روشنفکری و اصلاح طلبی،سنگ اندازی می کنن.آخه یک نخبه یا روشنفکر،چرا بیاد عمر و استعدادشو به خاطر کشوری هدر کنه که نه رژیم و دولتش،به نخبگانش ارزش قائله و نه حتی ملتش،ازش حمایت می کنه؟ندیدید که چگونه با اصلاح طلبان برخورد کردند؟چگونه امثال آقایان:خاتمی و کرّوبی و موسوی و ... رو در حصر قرار دادن؟اونوقت انتظار دارید که مثلا مغز های کشور بتونن کاری انجام بدن؟

جمال:جریان اصلاح طلبی با انرژی و پتانسیل خیلی قوی راه افتاد و سید محمد خاتمی با رأی 22 میلیون نفری(که در هیچ دوره ای تا این لحظه،تکرار چنین رأیی رو در کشور مون شاهد نبودیم) انتخاب شدند؛اما متأسفانه جریان اصلاح طلبان نتونستند این پتانسیل عظیم رو درست مدیریت کنند و اون رو به بیراهه کشوندند.با اینکه مردم به خاطر عملکرد کارگزاران سازندگی،به نامزد کارگزاران یعنی ناطق نوری رأی ندادند،همون اولِ بسم الله،آقای خاتمی،وزرای کارگزاران سازندگی و کابینهء رفسنجانی رو دوباره به عنوان وزیر انتخاب کردند.این یعنی پشت پا زدن به رأی مردم.

بعد از اون هم که دائما به اعتقادات مردم مسلمان،بی اعتنائی و بی احترامی کردند و مواضع اصولی انقلاب رو مسخره کردند ؛ اون قانون اساسی رو که بر طبق اون در انتخابات شرکت کرده و رأی آورده بودند،زیر سؤال بردند و حتی به مخالفت با اون پرداختند.یک روز لایحهء غیر قانونی افزایش اختیارات رئیس جمهور رو به مجلس بردند و روز دیگر،در مجلاتی که بهشون مجوز داده بودند،تبلیغ همجنس بازی کردند و زمانی خواستند بنیانگذار جمهوری اسلامی و نام یادش رو به موزهء تاریخ بفرستند ...با این حساب شما انتظار دارید که بتونن واقعا برای مملکت کاری بکنند؟

می خوام از حرفام اینطوری نتیجه گیری کنم که برای اصلاح وضعیت مملکت،اولا همه باید کمک کنند و عده ای به خاطر داشتن امکانات راحت طلبی،خودشون رو کنار نکشند.ثانیا روشنفکران و نخبگان کشور،با دلسوزی به وضعیت کشور نگاه کنند و تحت تأثیر بیگانگان و القائات مغرضانهء اونا قرار نگیرن و با استفاده از تجربیات کشورهائی که مسیر پیشرفت و توسعه رو با توسل به امکانات و ظرفیت های داخلی در پیش گرفته اند،در جهت حل مشکلات و معضلات کشور،قدم بردارند و مطمئن باشند که به دست آوردن این امر مهم،غیر ممکن نیست؛هرچند که ممکنه زمانبر باشه؛همون طوری که کشورهای دیگه،این مسیر رو طی کرده اند.

امید:طوری حرف می زنید که انگار فقط اصلاح طلبان توی این مملکت،مرتکب خطا و اشتباه شده اند و اصولگرایان،اصلا مرتکب خطائی نشده اند.

جمال:اختیار دارید:درسته که اصولگرایان هم مرتکب خطاهائی شده اند که باعث شد نتوانند در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 76 و 80 و 92،رأی بیاورند؛اما خطاهای اونا طوری نبود که دشمنان و بیگانگان را به طمع بیندازند و حمایت شان را به دست آورند.شما یک مورد مثال بزنید که رسانه های بیگانه،از عملکرد کلی اصولگرایان،تعریفی کرده باشند؛در عوض،همیشه و در هر انتخاباتی،آشکارا از اصلاح طلبان حمایت کرده اند....

خلاصه اینکه ایران،مال همهء ایرانی هاست؛چه در خوشی هاش و چه در مصیبت هاش...

...پایان...


نظر

جمال:نظر شما راجع به پدیدهء فرار مغز ها چیه؟

امید: این معضلی است که از مدتها پیش گریبانگیر کشور ما شده و نخبگان و به تعبیر شما مغزهای کشور ما به دلیل فراهم نبودن شرایط و امکانات پیشرفت،مجبور شده اند تا با مهاجرت یا حتی فرار به کشورهای پیشرفته،از امکانات کشورهای دیگر در جهت شکوفائی استعدادهای خدادادی شون استفاده کرده و از اون استعدادها بهره ببرند.

جمال:آیا این مسئله،صرفا در جهت شکوفائی استعدادهاست یا اینکه این نخبگان،قصد اقامت دائم در کشورهای مقصد دارند؟

 امید:غیر از مواردی که ممکن است نخبگان،به دلایل شخصی به کشور بازگردند،هیچ دلیلی وجود نداره که برگردند.وقتی امکاناتی در کشور فراهم نیست و دولت و رژیم،عملا قدمی در راه تأمین امکانات برای نخبگان بر نمی دارند،هیچ آدم عاقلی انگیزه پیدا نمی کنه که امکانات علمی و رفاهی کشورهای پیشرفته رو رها کنه و به کشور عقب مانده اش برگرده.

 جمال:اگر موضوع،صرفا استفاده از امکانات علمی و تحصیلی و یا سایر فرصت ها،از قبیل فرصت های اقتصادی و ...باشه،من هم با شما موافق هستم که اتفاقا مصداق توصیه های دینی ماست که دانش را ولو در دورترین نقاط دنیا مثل چین هم باشه باید یاد گرفت.و یا حتی توصیه به آموختن علم از کسانی که از نظر اعتقادات ما،گمراه به حساب می آیند، در آموزه های دینی ما آمده است.اما موضوع اقامت دائم اینگونه افراد در کشور های دیگر،جای تأمل است.

 امید:چرا؟مگر هر انسانی اختیار زندگی خودشو نداره؟کدام منع شرعی و یا قانونی وجود داره که کسی نتونه طبق خواستهء خودش در خارج اقامت کنه؟علی الخصوص که دولت،انگیزهء فراهم نمودن امکانات علمی و رفاهی رو نداره؟

 جمال:هرچند که ظاهرا هیچ مانعی برای مهاجرت نخبگان و حتی اقامت دائم اینگونه افراد در کشور های دیگه وجود نداره،اما من می خوام در قالب چند سؤال،این موضوع رو موشکافی کنم.

 امید:بفرمائید.

 جمال:لابد با من موافقید که امکان مهاجرت جمعیت هشتاد میلیونی کشورمان وجود نداره و به وضوح،این موضوع غیر ممکنه.

 امید:درسته. اما هر کسی اختیار زندگی خودشو داره و دلیلی نداره که بنده یا شما برای مهاجرت،منتظر مهاجرت جمعیت هشتاد میلیونی کشور بشیم.شاید عده ای دوست دارن به هر قیمتی شده، در کشور بمونن و یا امکان مهاجرت براشون فراهم نشه.دیگران چه گناهی دارن که معطل اونا بشن؟

 جمال:درسته.اما من از شما سؤال می کنم:فرض کنیم نخبگان کشور ما و نیز عدهء دیگری از مردم کشور،این امکان رو پیدا کنن که به کشورهای دیگر پناهنده بشن و اقامت دائم دریافت کنن.تکلیف بقیهء مردم چی میشه؟

 امید:گفتم که.هرکسی صاحب اختیار زندگی خودشو داره و نباید به خاطر مسائل احساسی و عاطفی،در مورد زندگی خودش تصمیم بگیره...

جمال:من اصلا کاری به موضوع اختیار زندگی و یا به قول شما مسائل عاطفی و احساسی ندارم.فقط می پرسم که تکلیف و سرنوشت بقیه چی میشه.اجازه بدید خودم چند تا جواب به این سؤال بدم و از شما بخوام که یکی از این جواب ها رو انتخاب کنید.

 امید:موافقم.بفرمائید.

 جمال:به نظر من،از سه حال خارج نیست:

 یک)یا باید مردم باقی مونده در کشوری که به تعبیر شما دولتش قادر به فراهم کردن امکانات نیست،رو به قبله دراز بکشن و از زندگی صرف نظر کنن.

 دو)یا باید با این فقدان امکانات،بسوزن و بسازن.

 سه)یا اینکه قدم در راه اصلاح وضعیت خراب مملکت بردارن و شرایط رو برای بهینه کردن وضع مملکت،تغییر بدن.

 فکر کنم از این سه حال،خارج نیست.با این حال اگه شما گزینه های دیگه ای به ذهنتون می رسه بگید تا اونارو هم به این سه جواب اضافه کنیم.

 امید: فعلا جواب دیگه ای به ذهنم نمی رسه.

 جمال:فکر کنم شما هم با من موافق باشید که گزینهء اول و دوم رو نمی تونیم انتخاب کنیم.دلیل ساده اش اینه که الان خیلی ها در این کشور،مجبور به اقامت هستن و به دلیل عدم امکان مهاجرت و مخصوصا عشق و علاقه ای که به وطن خودشون دارن،نمی تونن از کشور خارج بشن؛اما مطمئنا نه رو به قبله دراز میکشن و نه می تونن بسوزن و بسازن.همونطوری که من و شما نمی تونیم رو به قبله دراز بکشیم یا بسوزیم و بسازیم.

 تنها گزینه ای که می مونه اینه که مردم باقی مونده در کشور،اقدام به اصلاح وضع کنونی بکنن.

 اما اینجا باز چند سؤال اساسی و خیلی دقیق پیش میاد.

 امید:خب ؟

 جمال:آیا امکان اصلاح وجود داره یا نه؟

اگه امکان اصلاح وجود نداره،پس ما مجبوریم به اون دو گزینه متوسل بشیم.اما اگه امکان اصلاح و تغییر مملکت، به هر طریقی وجود داره،چرا اون نخبگانی که به دلیل عدم وجود امکانات مهاجرت کردن،نمیان تا با کمک مردم باقی مونده در کشور،اقدام به تغییر و اصلاح کشور بپردازن؟مگه نه اینکه از اولش هم به دلیل ناامیدی از اصلاح کشور،مهاجرت کرده بودن؟اینطوری روند اصلاح امور،سرعت بیشتری می گیره و زودتر از حالتی که مردم باقی مونده می خواستن اصلاح کنن،اصلاح میشه.

امید: چرا باید اون نخبگان برگردند و عمرشون و مخصوصا استعدادهاشون رو به خاطر کم کاری دولت و رژیم هدر بدن؟

 جمال: مگه نه اینکه ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و یکی از جنبه های انسانیت مون هم،احساس مسئولیت در قبال سایر آدماست؟

 چرا فقط در دوران راحتی در کنار هم باشیم ولی در دوران سختی،همدیگه رو تنها بزاریم؟

آیا این بهانه،منصفانه است که چون مثلا دولت یا رژیم ما،امکانات رو فراهم نمیکنه،ما کشورمون رو رها کنیم و به دست دیگران بسپاریم؟هرچند که این حرفا در قالب هیچ قانون رسمی و مدوّن نمی گنجه،اما بالاخره همه مون انسان هستیم یا نه؟ایرانی هستیم یا نه؟مسلمان هستیم یا نه؟

 یادمون نرفته اون هنگامی که جنگ هشت ساله بر ما تحمیل شد،عده ای از همان روزهای اول به بهانهء ادامهء تحصیلات از کشور خارج شدند؛اما بعد از پایان جنگ،به کشور بازگشتند و در حال حاضر،از تمامی امکانات کشور استفاده می کنن؛در حالیکه در دوران سخت و طاقت فرسای جنگ،کوچکترین نقشی نداشتند.چرا تحصیلات و نیز راحت طلبی و خوشگذرانی،فقط حق پولدار ها و مایه دار ها باید باشه؟

امید:درسته که جنگ بر ما تحمیل شد؛اما ما می تونستیم بعد از فتح خرمشهر،جنگ رو تموم کنیم و نکردیم...

...ادامه دارد...


 

مطمئنا اگه کسی در مسیری نادرست و خارج از مسیر اصلی حرکت بکنه و به دیگران ظلم بکنه،نمی تونه اون حمایت ها رو دریافت کنه و صرفا میتونه موفق به دریافت یک سری توفیقات ظاهری بشه که معمولا زودگذر و غیر قابل اعتماد هستن و هر چند که ممکنه اینگونه افراد در زندگی،احساس خوشبختی بکنن،اما چون در مسیر اصلی گام نذاشتن،از اون هدف اصلی دور می افتن...

اجازه بدید این حرفهارو با در نظر گرفتن وضعیت فعلی جامعه مون مورد بررسی قرار بدیم و ببینیم که چه جوری باید از این سنت کلی پیروی کنیم و به چه شکل،با مشکلات،دست و پنجه نرم کنیم:

همهء ما در اطراف خودمون شاهد هستیم که برخی از انسانها با سوء استفاده از عقل و اختیاراتی که خداوند به اونها در جهت کمال داده، حق کشی ها و ظلم و ستم هائی رو در حق انسانها روا می دارن و معمولا هم طوری رفتار می کنن که کمتر کسی بتونه مانع این حق کشی ها بشه.

نکتهء مهمی که ما بایستی به اون توجه بکنیم،اینه که همون عقل و اختیاری که خدا به اونها داده،به ما هم داده که البته ممکنه اونا با استفاده از اختیار خودشون،اختیارات ما رو سلب کرده باشن؛اما ما وظیفه داریم با استفاده از عقل و اختیاری که داریم،در جهت احقاق حق خودمون قدم برداریم و اتفاقا خود این مسئله،یکی از کارهائی است که میتونه استعدادهای ما رو از جهات مختلف،شکوفا بکنه و ما رو در راه رسیدن به اون اهداف والائی که در بالا به اونها اشاره کردیم، کمک کنه.

مثال بارز تاریخی و اسلامی این مسئله،موضوع بعثت پیامبر اکرم(ص)و حوادث بعد از اونه که پیامبر اکرم(ص) و اصحاب ایشون،سیزده سال در مکه،در زیر فشار قریش و بزرگان اون بودند و چون نیروئی برای دفاع نداشتند،خداوند به آنها دستور صبر داده بود که البته همیشه حمایت و یاری خدا با آنها بود تا اینکه با هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی،دستور جهاد و مبارزه با دشمنان داده شد و بالاخره جریان فتح مکه و سایر موارد اتفاق افتاد...

حال ممکنه سؤال بشه که چگونه در این جامعهء وانفسا با این همه مشکلات،می توان توفیقی رو کسب کرد؟

واقعیت این است که نحوهء درخواست انسان از خداوند،خیلی تعیین کننده است:

شخصی رو در نظر بگیرید که جهت به دست آوردن یک فرصت شغلی از خونه اش خارج میشه و در ذهن خودش پیش بینی می کنه که چون وضعیت شغلی خرابه،پس باید حتما یکپارتی کلفت و آشنای بانفوذ باید پیدا کنم و به اون متوسل بشم و یا اینکه مبلغی رو به عنوان رشوه پرداخت کنم تا شغلی برای خودم دست و پا کنم...این یعنی اینکه این شخص،اعتقاد درستی به رزّاقیّت الهی نداره و یا اینکه خداوند رو در تأمین احتیاجات بندگانش،ناتوان حساب می کنه...به این موضوع،اصطلاحا می گویند شرک خفیّ.یعنی اینکه این گونه اشخاص،دانسته یا نادانسته،خداوند و اسباب طبیعی و مشروع خداوند رو در تأمین نیازهای بندگانش،ناکافی می دونند...در آیات قرآن به این موضوع اشاره شده که در قیامت،خداوند به مشرکان خطاب خواهد کرد که بروید و حق تان را از آن کسی که او را شریک من قرار داده اید،دریافت کنید... 

متقابلا شخصی رو در نظر بگیرید که جهت به دست آوردن  فرصت شغلی،از خونه اش خارج میشه؛در حالیکه از صمیم قلب و از ته دل،از خدا درخواست می کنه که یک شغل آبرومند با دستمزد حلال به دست بیاره و به خاطر به دست آوردن اون شغل آبرومند،محتاج هیچ پارتی و رشوه دهی و ...نشه و حق هیچ کسی رو ضایع نکنه و در حقیقت،به خود خدا توکل کنه.در عین حال،از تمامی روش های مشروع در جهت پیدا کردن شغل آبرومندش استفاده می کنه.اینگونه اشخاص،به جای متوسل شدن به روشهای نامشروع،مانند پارتی بازی و رشوه و ...،از خود خداوند درخواست می کنند که از طریق روشها و امکانات مشروع،نیازشون رو برطرف کنه...هرچند که اینگونه اشخاص،ممکنه در کوتاه مدت،به خواسته شون نرسند؛اما مطمئنا با صبر و تلاش مشروع و استعانت و کمک خواهی از خداوند،مطمئنا به خواستهء مشروعشون خواهند رسید.(این چیزی است که بارها و بارها،چه در زندگی شخصی مون و چه در زندگی افراد جامعه مون و مخصوصا در طول تاریخ بشری شاهدش بوده ایم...)

وقتی کسی به رزّاقیت الهی معتقده و هیچ گونه ضعف و عجز و فقری برای خداوند قائل نیست،چرا باید در رسیدن به هدفش عجله کنه و انتظار داشته باشه که هر چه زودتر به هدفش برسه؟خدا رازق و قادر هست و بخیل هم نیست.آیا چیزی غیر از حکمت و مصلحت،باعث دیر رسیدن یک انسان معتقد به خواسته های مشروعش وجود داره؟

پس بیائیم به این موضوعات،به صورت جدی و منطقی فکر کنیم و برای خودمون و جامعه مون،جدی بیندیشیم و برای حل مشکلات خود و جامعه مون،به وظایف و مسئولیت های عقلی و شرعی  خودمون عمل کنیم و راهکارهائی رو پیدا کنیم تا در مدتی که با مشکلات،دست و پنجه نرم می کنیم،حمایتها و توفیق های الهی رو دریافت کنیم و ان شاء الله به اون اهداف بالاتر که از طریق حل مشکلات خود و اطرافیان مون هست برسیم...

نکتهء آخر اینکه:

سرنوشت ما رو به سرنوشت هیچ کسی گره نزده اند؛پس خودمان با دست خودمان،سرنوشت خودمان رو به سرنوشت دیگران گره نزنیم...یعنی مثلا نگوئیم چون فلانکس در فلان اداره استخدام شد،پس من هم باید در همون اداره استخدام بشم و یا چون بهمانکس نتونست استخدام بشه،پس من هم استخدام نخواهم شد...خداوند،رزق و روزی انسانها رو از راههای متعدد و متفاوت می رسونه....

... پایان ...

 


 

بزرگترین دغدغه ای که امروزه برای اکثر مردم  جامعه مون وجود داره،وضعیت ناهنجار زندگی و مشکلات ریز و درشت اونه که قسمت زیادی از ذهن هریک از افراد جامعه رو درگیر و مشغول کرده:از مشکلات اقتصادی و معیشتی گرفته تا موضوعات اجتماعی مانند بیکاری و بلا تکلیفی جوانها و وجود فساد های متعدد اخلاقی و مالی و سیاسی و عدم پای بندی مسئولین به تعهدات خودشون و نبود نظارت بر دستگاه های تحت امر و عدم پاسخگوئی در قبال عملکردشون و  در نتیجه،ناامیدی به آینده و نداشتن تصوری درست و چشم اندازی روشن از آینده و از طرفی،دست اندازی های برخی کشورهای دیگر در منطقه و تأثیرات بد اینگونه دست اندازی ها که عملا به مشکلات قبلی افزوده میشن و....،معضلاتی است که هر شهروندی با اون دست و پنجه نرم می کنه.ریشه یابی اینگونه مشکلات،بحث گسترده ای است که در اینجا قصد نداریم به اون بپردازیم؛بلکه فقط می خواهیم راجع به نحوهء مواجههء درست با اینگونه مشکلات صحبت کنیم: 

اون چیزی که در این میان ممکنه به فکر هر کسی برسه،اینه که آیا واقعا این سرنوشت حتمی و غیر قابل تغییر ماست که درگیر اینگونه معضلات باشیم و اسیر یک مرگ تدریجی اجباری و غیر قابل حل گردیم؛ یا اینکه راه حلی برای خروج از این نوع بن بست ها وجود داره؟

میخواهیم به این موضوع،از نظر عقلی و منطقی،نگاه کنیم:

ما میتونیم سه حالت کلی رو در مورد وجود اینگونه مشکلات،تصور بکنیم:

حالت اول اینه که هیچ نظم و قانونی در نظام آفرینش وجود نداره و

هیچکدام از این مشکلات،قابل پیش بینی نیست و به وجود اومدن اونا، صرفا

بر اساس تصادف هستش و هیچ هدف مشخصی وجود نداره و هیچ توجیه

قابل قبولی،پشت بند این معضلات موجود نیست.پس باید نتیجه بگیریم که علت

به وجود اومدن اون مشکلات،نعوذبالله، خارج شدن زمام امور دنیا از دست خداوند و یا مثلا ،عدم توانائی خداونددرجلوگیری از اون معضلات و یا نقض شدن صفت رزّاقیّت الهی هستش.

حالت دوم اینه که خداوند،بعد از آفریدن دنیا و انسانها،آنها را به حال خود رها کرده تا خودشان بر سرنوشت خودشان مسلط بشن و اون رو تعیین کنن.

در فرهنگ اصطلاحات فلسفی غرب،اصطلاح خدای ساعت ساز را شاهد هستیم که ادعا میشه خداوند،دنیا رو مانند یک ساعت کوکی آفریده و اونو کوک کرده تا خودش  به کار خودش ادامه بده و خداوند فقط گاهگاهی،اونو کوک می کنه و بعد دوباره،خودشو کنار می کشه.

حالت سوم اینه که همهء این مشکلات و حوادث ناگواری که شاهدش هستیم،از یک قانون کلی و به تعبیر علمای اسلامی،از یک سنت کلی پیروی می کنه که توسط خداوند،مقرّر شده.

در حالت اول،با توجه به تصادفی بودن اون اتفاقات و پیروی نکردن شون از یک قانون کلی،نمیشه راه حل قابل قبول و مطمئنی برای رفع اون معضلات و یا حتی کنار اومدن با اونا پیدا کرد...

در حالت دوم،با توجه به اینکه اختیار انسانها تماما به خودشون واگذار شده،هر کسی زور و امکانات و قدرت تسلط فکری بیشتری بر دیگران داشته باشه،دنیا رو بر وفق مراد و خواسته های نامشروع خودش اداره خواهد کرد...

هر دوی این حالتها،از ساحت خداوندی ، دور هستش و اصلا دلیلی وجود نداره که خداوند به بندگانش ظلم کنه.نه احتیاجی به این ظلم داره و نه جهلی بر خدا مترتّب هستش که به واسطهء اون بخواد به کسی ظلم کنه و نه اینکه از بندگانش ترسی داره...

اما در حالت سوم،با فرض اینکه همهء این مشکلات،بر اساس سنت و قانون خاصی به وجود اومده و غیر قابل پیش بینی نبوده اند،مطمئنا راه حل دارند،هر چند که ممکنه مدتی طول بکشهکه به نتیجهء مطلوب برسند که در کوتاه مدت، باید موقتا با اونا کنار اومد.

از مجموع آیات قرآن و احادیث و روایاتی که به دست ما رسیده،این نتیجه حاصل میشه که خداوند،انسانها رو بر اساس هدفی آفریده.اینکه هدف خدا چی بوده،فعلا موضوع بحث ما نیست؛لیکن خداوند برای رسیدن بندگانش به اون هدف،به اونها،امکاناتی داده تا با تلاش و استفاده از عقل خودشون،در جهت اون هدف،گام بردارن.البته برای رسیدن به اون هدف،بایستی استعدادهای نهفته و بالقوّهء انسانها شکوفا بشه و این شکوفائی استعدادها،فقط زمانی به وجود میاد که انسانها،در سختی ها و تنگناهائی قرار بگیرن.

در این میان،نکتهء بسیار مهمی که وجود داره،اینه که اگر هر انسانی در مسیر درست قدم برداره و تلاش بکنه و مخصوصا در مقابل مشکلات،صبر داشته باشه و توکل به خدا کنه،علیرغم وجود مشکلات حل نشده ،میتونه از حمایتهای الهی (تا زمان رسیدن به راه حل کلی) در طی اون مسیر درست،برخوردار بشه.اینگونه حمایت ها و توفیق های الهی،هرچند که راه حل کلی و نهائی به حساب نمیاد،اما میتونه ما رو (به صورت موقتی و کوتاه مدت) در مدت زمان رسیدن به اهداف اصلی،کمک بکنه.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:یا ایّهاالّذین آمنوا ان تنصرواالله ینصرکم و یثبّت اقدامکم ( ای کسانی که ایمان آورده اید،اگر خدارا یاری کنید،خدا هم شما را یاری خواهد کرد و قدم هایتان را استوار خواهد گردانید)(سورهء محمد(ص)آیهء7)

یا می فرماید:والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنین (کسانی که در راه ما کوشش می کنند،براستی که ما راههای خودمان را به آنها نشان خواهیم داد و به درستی که خداوند با نیکوکاران است) (سورهء عنکبوت،آیهء آخر)

ادامه دارد...

 


                

امید:اجازه بدید بحث آفات و معضلات جامعهء اسلامی رو به شکل دیگه و از منظری متفاوت مورد بررسی قرار بدیم:

با توجه به اینکه برخی دستور ها و احکام دینی،برای افراد جامعه،ایجاد ابهام میکنه و حتی ممکنه این ابهام و مخصوصا رفع نشدن اون،باعث بدبینی افراد به دین بشه،من پیشنهاد می کنم کمی هم در مورد علل تشریع اون نوع احکام صحبت کنیم.

جمال:موافقم.

امید:مثلا سؤال میشه که چرا دیهء قتل عمد و یا غیر عمد در مرد و زن باهم متفاوته ؟با فرض اینکه مثلا دیهء قتل غیر عمد مرد،صد شتر باشه،دیهء قتل غیر عمد زن،پنجاه شتر هستش.یعنی دیهء مردان،دو برابر دیهء زنان.آیا از نظر اسلام،ارزش مرد،از ارزش زن بیشتره؟

جمال:رسیدن به جواب این نوع سؤالات،دقت زیادی رو لازم داره که سعی می کنیم بدون استفاده از اصطلاحات قلنبهء حقوقی و فلسفی،در قالب مثالهای خیلی ساده ای،به اونها جواب بدیم.لطفا با دقت به عرایض بنده توجه کنید.

امید:بله حتما...بفرمائید.

جمال:فرض کنیم دو تا خودرو،مثلا پراید داریم که قیمت شون باهم برابر باشه.حال اگه یکی از این دو خودرو،از چراغ قرمز رد بشه و دیگری سرعت غیر مجاز در اتوبان داشته باشه،چه جریمه ای برای هرکدوم در نظر خواهند گرفت؟

امید:برای اولی،جریمه ای در حدود ده هزار تومن و برای دومی،در حدود پنجاه هزار تومن.

جمال:با اینکه قیمت این دو تا خودرو برابر هستند،اما جریمهء اونا با هم متفاوت شد.علتش اینه که تعیین مقدار جریمه،به جنس یا قیمت خودرو ها ارتباطی نداره و بلکه به میزان ضرری است که به ترافیک راه ها و یا احتمال خطری که میتونه برای جامعه و افراد اون به وجود میاره،توسط کارشناسان رانندگی تعیین میشه(و البته دریافت این جریمه،جهت بازدارندگی و جلوگیری از تکرار اونا هستش)

امید:درسته.و البته رانندگان این دو خودرو،نمی تونن اعتراض کنن که چرا جریمه هاشون متفاوته.

جمال:حالا فرض کنیم دو تا خودروی متفاوت،مثلا یکی پراید و دیگری سورنتو رو جهت تعیین قیمت،پیش کارشناسان مربوطه ببریم.مطمئنا برای پراید،قیمتی حدود ده میلیون تومان و برای سورنتو،قیمتی در حدود چهل میلیون تومان پیشنهاد خواهند کرد.حال اگه این دو خودرو، هردو از چراغ قرمز رد بشن،با اینکه قیمت این دو خودرو با هم متفاوته،اما هردو جریمهء ده هزار تومانی دریافت خواهند کرد.

امید: و باز البته رانندگان این دو خودرو،نمی تونن اعتراض کنن که چرا جریمه هاشون برابره.چون ربطی به قیمت خودرو شون نداره.

جمال:میخوام بگم که مثلا در مورد خودرو،ما بیش از یک نوع نظام قیمت گذاری داریم:اولی،قیمت خود خودرو (که تعیین اون مربوط به خصوصیات خود اون خودرو،مانند فنّ آوری اون یا مرغوبیت قطعاتش و نیز امکانات و قابلیت و زیبائی و ... اون خودرو هستش)؛ دیگری نظام تعیین جریمه برای تخلفات رانندهء اون خودرو(که این یکی،هیچ ربطی به خصوصیات اون خودرو نداره و فقط بر اساس ضرر و زیانی که میتونه به دیگران وارد کنه) تعیین میشه.و نیز سایر قیمت گذاری ها مانند تعیین بیمه و گمرک و...که تعیین هر کدوم،تعاریف و راهکار های خاص خودشو داره..

امید:حالا چه جوری میخواهید با این مثالها،تفاوت دیهء مرد و زن رو توضیح بدید؟

جمال:در مورد انسان هم وقتی یک قتل غیر عمد اتفاق می افته،دیه ای که باید به بازماندگان مقتول پرداخت بشه،در حقیقت از نوع جریمه هائی است که مثلا در مورد عبور از چراغ قرمز توسط رانندهء متخلف پرداخت میشه؛نه قیمت خود شخص مقتول،یعنی همونطوری که جریمهء دریافتی از رانندهء متخلف،ربطی به قیمت خودرو اش نداره،دیه ای که از قاتل غیر عمد گرفته میشه،ربطی به قیمت شخص مقتول نداره،بلکه جریمه ای است بابت بی احتیاطی اون قاتل غیر عمد و بر هم زدن امنیت و آسایش جامعه .تازه مگه میشه برای انسان،قیمتی تعیین کرد؟

امید:یعنی اون صد تا شتر و یا در مورد خانم ها پنجاه شتر ( و یا قیمت معادل ریالی شون) قیمت اون مرد یا زن حساب نمیشه؟

جمال:ابدا و به هیچ وجه...اصلا شما خودتون راضی میشید که مثلا فرزندتون رو به قیمت صد شتر و یا حتی هزار شتر بفروشید؟

امید:مطمئنا نه.

جمال:درسته.انسان موجودی مثل پراید یا سورنتو و ویلا و باغ و... نیست که بشه براش قیمتی تعیین کرد.انسان اشرف مخلوقاته که هیچ تفاوتی بین انسانها و حتی بین زن و مرد در اصل انسانیت شون وجود نداره. خداوند در سورهء حجرات آیهء 13 می فرماید:

یا أیُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَلیم خبیر.

ای مردم! بی تردید ما همه افراد نوع شما را از یک مرد وزن (آدم وحوا) آفریدیم و شما را قبیله ای بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر بشناسید مسلماً گرامی ترین شما نزدخدا پرهیزکارترین شماست همانا خداوند بسیار دانا وآگاه است.

می بینیم که اصلا امتیازی به نام زن و مرد نداریم و فقط تقوی ملاک ارزش هستش و جنسیّت،ملاک برتری یا تقوی نیست...

امید:پس تفاوت دیهء مرد با زن چه جوری توجیه میشه؟

جمال:همونطوری که گفتم،تعیین دیه و جریمهء قتل غیر عمد،نه بر اساس قیمت انسان،که بر اساس ضرری است که در جامعه به وجود میاره.خداوند در سورهء نساء آیهء 34 می فرماید:

  الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ....مردان،سرپرست و نگهبان بر زنانند...

مفسرین قرآن،معنای واژهء قوّام در این آیه رو ، برتری مردان از جهت توانائی اداری، اجرائی، قدرت دفاع، تحمل کارهای سخت و سنگین ذکر کرده اند و در ارتباط با موضوع تفاوت دیه هم این مسئله،چنین توضیح داده میشه که وقتی یک مرد کشته میشه، در حالت کلی و به مصداق این آیه،علاوه بر خود مرد، تکیه گاه یک زن هم از بین رفته و دوبرابری دیهء مرد نسبت به زن،از این دیدگاه قابل توضیح هستش...

امید:در جامعه مون هم با مشکلی به نام زنان سرپرست خانواده مواجه هستیم که زنی به دلیل نداشتن سرپرست و تکیه گاه،با مشکلات و حتی مفاسد زیادی در سطح جامعه مواجه میشه،اما در مورد مردان،این قضیه،حساسیت زیادی نداره...  

جمال:دقیقا...می بینیم که دستورهای اسلام،چه نکته سنجی هائی رو داره که ما ازش غافلیم...تازه باید این مسئله رو هم بهش توجه داشت که ممکنه در نگاه اول،این تفاوت دیه،نوعی ظلم به زنان در نظر بیاد؛در حالیکه اگه بر فرض محال، این تفاوت دیه،واقعا ظلم به حساب بیاد،این مردان هستند که مورد ظلم واقع میشن،نه زنان...

امید: چه طور چنین چیزی ممکنه؟

جمال:خوب دقت کنید:برای زن مقتول غیر عمد،پنجاه شتر و برای مرد مقتول غیر عمد،صد شتر تعیین شده؛اما مگه این دیه رو خود اون زن یا مرد دریافت می کنن؟اون زن و مرد که در قید حیات نیستند که چیزی دریافت کنن؛بلکه بازماندگانش هستند که دریافت می کنند.فرض کنیم زن و شوهری وجود داشته باشند و هیچ ورثهء دیگه ای نداشته باشن:اگه زن کشته بشه،پنجاه شتر به وارثش،یعنی شوهرش داده میشه.اما اگه مرد کشته بشه،صد شتر به وارثش،یعنی زنش داده میشه...حالا حساب کنید اینجا زن،بیشتر ضرر کرده یا مرد؟

.... پایان ....


 

از دیگر آفاتی که در ادامهء بحث آفات جامعه مون میتونیم بهش اشاره کنیم،سطحی نگری در زندگی و مخصوصا در امور و احکام دینی هستش.منظور از سطحی نگری،اهمیت ندادن به انجام دقیق کاری که به عنوان وظیفه،به عهده مون گذاشته شده.حالا چه وظایف فردی و چه اجتماعی.چه از نظر دینی و چه از سایر جهات.

 

امید:در اولین قسمت مطلب( آفات و معضلات جامعهء اسلامی)، به موضوع انجام نشدن برخی از فروع دین اشاره کردید.ارتباط اون بحث با بحث امروز،چی میتونه باشه؟

 

جمال:خدمت شما عرض کنم که در اون قسمت،اشاره شد به اجرا نشدن برخی از فروع دین مانند جهاد و...اما در بحث امروزمون،می خواهیم در مورد سطحی انجام دادن برخی احکام از سوی برخی افراد جامعه حرف بزنیم که البته این دو تا بحث،خیلی هم از یکدیگر بیگانه نیستند:چون کسی که کاری رو به صورت سطحی و سبک انگارانه انجام میده،مثل کسی هستش که انگار اصلا اون کار رو انجام نمیده ویا حتی بدتر از اون.

 

امید:چرا بدتر از اون؟

 

جمال:چون کسی که عمل واجب و لازمی رو انجام نمیده،همیشه این دغدغه و شرمندگی رو در وجدان خودش دارا هستش که وظیفه اش رو ترک کرده و همین عذاب وجدان،ممکنه باعث بشه در آینده،به وظائف ترک شده اش عمل کنه و گذشته ها رو جبران کنه؛اما کسی که کاری رو،ولو خیلی سطحی انجام داده،همیشه خودش رو توجیه می کنه که وظیفه ام رو انجام دادم و خیالش راحته...

 

امید:لطفا بحث رو ادامه بدید.

 

جمال: قرآن در سورهء ماعون آیهء4 و 5 می فرماید: فویل للمصلّین الّذین هم عن صلاتهم ساهون....  پس وای بر نمازگزاران،آنهائی که در نمازشان سهل انگارند....در روایات اسلامی مون اینو داریم که وقتی امام صادق علیه السلام در بستر شهادت بودند،فرمودند که شفاعت ما هرگز به کسانی که نماز رو سبک می شمارند نمی رسه.یا مثلا در روایت دیگری،کسی رو که نماز نمی خونه یا اونو سبک می شماره،به 15 نوع عذاب مختلف تهدید کرده است.اینا نمونه هائی از مذمت سهل انگاری در نمازه که این سهل انگاری،میتونه نوعی سطحی نگری به حساب بیاد.

 

افرادی رو می بینیم که احکام نماز رو درست انجام میدن؛اما حضور قلب ندارن و یا حتی افرادی رو می بینیم که نه احکام نماز رو درست انجام میدن و نه حضور قلب دارن...

 

در سایر احکام هم این نوع مشکلات رو داریم:خیلی از ما ها،فقط برای اینکه تکلیف رو از گردن خودمون برداریم،مثلا روزه می گیریم،اما مثلا چشم و گوش مون رو از انجام محرمات الهی،حفظ نمی کنیم و یا مثلا اگه امر به معروف و نهی از منکر می کنیم،فقط به یک تذکر زبانی بی خاصیت اکتفاء می کنیم در حالیکه شاید میتونستیم واقعا جلوی انجام منکری رو بگیریم و یا معروفی رو در جامعه،اشاعه بدیم.

 

امید:مگر نه اینکه خداوند در قرآن سورهء بقره آیهء 286فرموده:لا یکلّف الله نفسا الّا وسعها...خداوند هیچ کسی رو جز به اندازهء توانائی اش مکلف به انجام کاری نکرده؟

 

جمال:درسته.اما بحث ما چیز دیگری است:من میگم با فرض اینکه کسی توانائی انجام کاری رو داره،چرا اینقدر قضیه رو ساده می گیره و به کارش عمق نمی بخشه.

 

واقعیت اینه که هدف خداوند از تشریع احکام اینه که ما با انجام دادن اونا،خودمون رو بالا بکشیم و مرتبهء خودمون رو از چیزی که الان واجدش هستیم،بیشتر کنیم.هر چی وظایفمون رو بیشتر و مخصوصا بهتر انجام بدیم،اید به هدایت و نجاتمون بیشتره،اما برعکس هرچه کارهامون سطحی و کمرنگ باشه،امید به نجات انسان کمتر میشه.

 

این قضیه رو از ابعاد دیگری نیز که کاملا مرتبط با حرفهای فوق هستش میشه بررسی کرد:

 

وقتی افرادی که در یک جامعه زندگی می کنن و مطمئنا در زندگی اجتماعی و در برابر سایر افراد جامعه،تاثیر گذار هستن،به وظایف خودشون عمل نکنن و یا سطحی عمل بکنن،میشه حدس زد که وضعیت اون جامعه به چه شکلی در میاد:

 

حساب کنید که مثلا نانوا به جای اینکه ساعت پنج صبح سر کار بیاد،مثلا کارشو از ساعت 8 شروع کنه و نونش هم کیفیت لازم رو نداشته باشه .یا مثلا نگهبانی که وظیفه اش حراست از محله یا ساختمان هستش،هنگام نگهبانی چرت بزنه...حالا ممکنه این نگهبان ادعا بکنه که این مسئله،کار همیشگی اش بوده و ادعا کنه که تا به حال،هیچ مشکلی پیش نیومده...

 

خودتون حساب کنید که افراد جامعه اگه اینطوری باشن( که البته کم نداریم از این نوع افراد در اطراف مون)وضع جامعه به شکلی در میاد که الان متاسفانه می بینیم.

 

امید:چه باید کرد؟

 

جمال:یک جواب خیلی مختصر به این سؤال مختصر و در عین حال،گویای شما میدم و اون اینکه اگه ما هدف و فلسفهء وظایف و کارهائی رو که انجام میدیم و مخصوصا به اهمیت اون کار،واقف باشیم،مطمئنا در انجام کارمون،دقت و عمق بیشتری خواهیم داشت و از بی انگیزگی در انجام کارها برحذر خواهیم بود...

 

ادامه دارد....


                
بدتر از اون اینه که همون لحظه ای که تصادف اتفاق افتاده،فرد مصدوم،تحت تاثیر تبلیغات به ظاهر خیرخواهانهء دیگران و علی رغم اصرار رانندهء خاطی برای بردن مصدوم به بیمارستان و پرداخت هزینه های درمانی،شخص مصدوم یا بازمانده هاش،از دریافت هزینه خودداری میکنن و حتی از مراجعه به مراکز درمانی خودداری میکنن؛اونوقت بعدا معلوم میشه که صدماتی که وارد شده،جدی بوده و هزینه های سنگینی رو که می تونسته به وجود نیاد،برای اون شخص مصدوم به وجود آورده؛در حالیکه اگه مصدوم،سریعا به بیمارستان مراجعه می کرد،اولا از جدی شدن صدمات جلوگیری میشد و ثانیا میتونست خسارات مربوطه رو از رانندهء خاطی یا بیمهء شخص ثالث اون راننده دریافت کنه.در حالیکه دریافت اون خسارات و حتی اثبات ارتباط داشتن صدمات آتی به اون تصادف،در زمانهای آینده،ممکنه اصلا امکان پذیر نباشه و رانندهء خاطی،زیر بار نره...

منظورم از بیان این مثال،اینه که ما در تصمیم گیری هامون،اولا عجله نکنیم و ثانیا تحت تاثیر توصیه ها و جوسازی های به ظاهر خیرخواهوانهء دیگران قرار نگیریم...

امید:مثال عملی جالبی بود.اما چگونه میشه بین این موضوعاتی که مطرح کردید،تعادل برقرار کرد؟بین دریافت خسارت یا بخشیدن اون و نیز پیروی کردن از توصیه های خیرخواهانهء دیگران و در عین حال،جوگیر نشدن از اون توصیه ها؟

جمال:این دیگه به فرهنگ خودمون و فرهنگ جامعه برمیگرده که اولا هیچ کسی رو در رودربایستی و فشار قرار ندیم تا مثلا کاری رو به میل ما انجام بدن و خودمون هم تحت تاثیر توصیه های دیگران قرار نگیریم.متاسفانه این مسئله در مورد ازدواج هم صادقه:تا یک پسری به خواستگاری میره،دیگران خانوادهء دختر رو تحت فشار قرار میدن تا حتما اون ازدواج سر بگیره،بدون در نظر گرفتن اینکه آیا دختره،راضی به ازدواجه یا نه و یا اصلا اون پسره،شرایط لازم رو برای ازدواج با اون دختره داره یا نه.

در حالیکه این طور فشار آوردن ها،ظاهرش ثوابه،اما ممکنه باعث مشکلات و حتی گناهان زیادی بشه.

امید:آیا مثال دیگری برای جوگیر شدن میتونید بزنید؟

جمال:بله.عرض کنم چون جامعهء ما دینی هستش و تقریبا همهء مردم،کم یا زیاد به دین پای بند هستند،بعضا موضوع جوگیر شدن،رنگ و بوی دینی هم به خودش میگیره:

مثلا وقتی فردی اظهار نظری میکنه که این اظهار نظر،با اعتقادات عده ای مخالف باشه و اون عده،اعتراض کنن و عکس العمل نشون بدن،خیلی از مردم هم که اصلا در جریان محتوای اون اختلاف نظر نیستن و اصولا توانائی تشخیص درست رو از نادرست ندارن،همینطور چشم بسته،موضع گیری میکنن و ابراز مخالفت با یک طرف و طرفداری از طرف مقابل می کنن و حتی به زعم خودشون،قربة الی الله،دست به خشونتگری و برخوردهای فیزیکی میزنن؛در حالیکه بایستی افراد صاحبنظر در مورد اون موضوعات نظر بدن.به عنوان مثال،در سالهای قبل از انقلاب که مرحوم دکتر شریعتی در حسینیهء ارشاد سخنرانی میکرد و بعدا حرفهاشو در قالب کتاب و جزوه ارائه کرد،برخی علما که بعضی مطالب ایشون رو قبول نداشتن،شروع به مخالفت با ایشون کردند:در این میون،خیلی از افرادی که اصلا سواد و تخصص لازم رو در مورد مطالب شریعتی و علت مخالفت علما رو نداشتن،چشم بسته به مخالفت با ایشون و یا مخالفت با علما پرداختند که داستانش مثنوی هفتاد من کاغذ است...خلاصه اینکه در این موارد باید به تأسی از مولی امیر المؤمنین علی علیه السلام،به یک قضاوت عادلانه و عالمانه تن بدیم و از جو سازی بر علیه دیگران خودداری کنیم...

 

ادامه دارد...


 

امید:تا اینجا به تعدادی از معضلاتی که در جامعهء ما وجود داره اشاره کردید.لطفا بحث رو ادامه بدید.

جمال:معضل دیگری که از بین معضلات بیشمار جامعه مون میشه بهش اشاره کرد،معضل جوگیر شدن افراد جامعه در قبال جریانها و اتفاقاتی است که در جامعه اتفاق می افته.از ساده ترین مواردش مانند چشم و هم چشمی گرفته تا تاثیر پذیری هائی که احیانا می تونه در تغییر سرنوشت یک فرد و یا حتی یک جامعه موثر باشه.

مثلا وقتی یک جنس جدید مانند گوشی همراه یا خودرو به بازار میاد و در رسانه های عمومی تبلیغ میشه،خیلی از افراد جامعه،مخصوصا جوانها دوست دارن که از اون جنس جدید داشته باشن و بعضا به هر قیمتی شده،اونو به دست بیارن؛بدون اینکه واقعا نیازی به اون داشته باشن.هرچند که اینگونه خواست ها تا حدودی طبیعی هستش و تنوع پذیری ذاتی بشر،چنین اقتضائی رو داره،اما باید توجه کرد که اینگونه مسائل از حدود طبیعی خودش خارج نشه و تاثیر منفی در سرنوشت افراد جامعه نزاره.

مخصوصا که سودجوئی های برخی افراد هم باعث میشه  که به اینگونه نیازها به شکل کاذب،دامن زده بشه.

بعضا می بینیم که در جامعه،خصلت هائی از سوی برخی جریانها در جامعه القاء میشه:مثلا بی تفاوتی در قبال سرنوشت جامعه و مسائل اون و یا مثلا القای روحیهءخوشگذرانی و بی خیالی بی قید و شرط که البته اونم در بی تفاوتی،تاثیر گذار هستش.وقتی عده ای از افراد جامعه،تحت تاثیر این مسائل قرار می گیرند،بقیه هم به مرور زمان،به این رویّه عادت می کنن و جوگیر میشن.

البته برخی جوگیر شدن ها ممکنه ظاهرا در جنبه ها و موارد ظاهرا مثبت به وجود اومده باشه که ضررش از مواردی که در بالا اشاره شد،بیشتر نباشه،کمتر نیست:

به عنوان مثال،روحیهء گذشت و فداکاری ،از خصلت های پسندیدهء هر فرد و جامعه به حساب میاد؛اما اگه این خصلت نیکو،تحت تاثیر جوسازی های دیگران، (و نه بر اساس تصمیم عاقلانهء فرد بخشش کننده) باشه،نه تنها فایده ای نداره،بلکه میتونه ضررهای جبران ناپذیری هم داشته باشه.

امید:چه طور امکان داره که خصلت زیبائی مانند بخشش،پیامدهای منفی به دنبال داشته باشه؟

جمال:اجازه بدید یک مثال ساده و در عین حال،روشن و گویا بزنم:

وقتی در یک تصادف رانندگی،فردی مجروح میشه،وظیفهء افرادی که در اون صحنه حاضر هستند و مخصوصا راننده ای که تصادف،توسط خودروی اون اتفاق افتاده،اینه که مجروح رو سریعا به مراکز درمانی منتقل کنند و بعدا اگه ثابت شد که راننده،مقصر بوده،کلیهء هزینه های درمانی و خساراتی که به مصدوم وارد شده،به علاوه، جریمهء قانونی و دیهء شرعی اون به عهدهء رانندهء خاطی( و یا سازمان بیمه گر اون راننده و خودرو) هستش.

البته اون مصدوم و یا در صورتی که تصادف،منجر به فوت شده باشه،بازماندگان شخص متوفّی،ضمن اینکه قانونا حق دارن که این هزینه ها رو بگیرن،اما از نظر اخلاقی و شرعی هم میتونن از قسمتی از اون مبالغ و یا حتی تمام اون،صرف نظر کرده و رانندهء خاطی رو مورد بخشش قرار بدن که این گونه خصلت ها،از نظر شرعی و عقلی،خیلی سفارش شده است.

اما اون چیزی که به نظر من مذموم هستش،اینه که وقتی چنین اتفاقی می افته،بعضی ها که به خیال خودشون میخوان مثلا کار ثوابی انجام داده باشن،شخص مصدوم و یا بازمانده هاشو تشویق به گذشت و عدم دریافت خسارات و دیهء مربوطه میکنن و در این کار،اونقدر پافشاری میکنن که اون مصدوم،به دلیل رودربایستی و یا جوگیر و احساساتی شدن،از حق و حقوق خودش میگذره و بعدا در درمان خودش،دچار مشکلات مالی میشه.

ادامه دارد...


 

امید:در ادامهء بحث قبل در مورد قضاوت،اگه موارد دیگری هست،بیان کنید.

جمال:یکی از چیزهائی که باعث میشه ما در قضاوتهامون اشتباه کنیم،اینه که هیچ وقت،دنبال علل واقعی اتفاقات اطرافمون نیستیم و اون اتفاقات رو،به اون دسته از علت هائی نسبت می دیم که در ظاهر،اونا رو میبینیم و لمس می کنیم و نه عواملی که ممکنه از دید ما پنهان باشن.

مثال بزنم:اتفاق افتاده که مثلا من در منزل خودم،سیم کشی انجام داده ام و یا تغییراتی در سیم کشی منزلم به وجود آورده ام و اتفاقا در اون تاریخ و یا حتی یکی دو روز بعدش،مثلا تلویزیون یا یخچال همسایهء روبروئی مون دچار خرابی شده،اونوقت اون همسایه مون وقتی از این و اون شنیده که من در منزلم سیم کشی کرده ام،داد و قال راه انداخته که شما باعث سوختن وسایل خونهء من شده ای...هرقدر بهش توضیح میدم که سیم کشی من،هیج ارتباطی با خونهء شما و وسایل منزل تون نداره و اصولا از نظر فنی،برق منازل یک کوچه یا محله،به وسیلهء کنتور و فیوز هر منزل،از سایر منازل،جداسازی ( و در اصطلاح فنی،ایزوله)شده اند،به خرجشون نرفته و در محله،برای آدم، آبرو ریزی کرده اند.

در حالیکه حق مطلب اینه که در این مواقع،از کسانی که در این زمینه ها اطلاعات کافی دارند باید سؤال کرد که مثلا علت واقعی خرابی وسایل اون منزل چی بوده...

وقتی چند تا اتفاق،باهم به وجود میان،تشخیص اینکه کدوم علت،باعث کدوم اتفاق شده،ممکنه ما رو دچار سردرگمی و قضاوت نادرست بکنه.

یا مثلا اگه یک نفر چند بار مرتکب سرقت از یک محله بشه ،این درست نیست که در دفعات بعد هم حتما و لزوما اون فرد رو مقصر بدونیم؛شاید این بار،سارق دیگری مرتکب سرقت شده باشه.

متاسفانه در جامعه مون می بینیم که وقتی عابر پیاده ای در خیابان،تصادف میکنه،همهء ما فورا رانندهء خودرو رو مقصر میدونیم:هرچند که رانندگان موظفند که حداکثر احتیاط و توجه رو در حین رانندگی داشته باشند،اما عابرین پیاده هم باید بدونند که حتما باید از محل های عبور عابر پیاده گذر کنند و به چراغهائی که مخصوص عابر پیاده است،توجه کنند.

اتفاق افتاده که مثلا خودروئی در یک کوچه با سرعت مجاز در حال عبور بوده و اتفاقا فردی هم که روی دیوار بوده،از اونجا سقوط کرده و درست برروی سقف خودرو افتاده و مثلا فوت شده.افسر راهنمائی هم بدون توجه دقیق به موضوع،اون رانندهء بیچاره رو که اصلا روحش از ماجرا خبر نداشته و اصولا تقصیری نداشته،مقصر به حساب آورده...

یا مثلا فردی در خیابون دچار سانحه ای شده و راننده ای که از اونجا گذر میکرده،به عنوان انجام وظیفهء انسانی و اخلاقی،اون فرد رو به بیمارستان رسونده؛اما مامور انتظامی بیمارستان،همون فرد وظیفه شناس رو به عنوان مقصر احتمالی،جلب کرده و به مقامات قضائی تحویل داده...

فردی می گفت که در خیابان توقف کرده بودم؛اتفاقا خودروی شهرداری در حالیکه روی دنده عقب بود،با سرعت اومد و با ماشین من تصادف کرد.وقتی افسر اومد،راننده به دروغ ادعا کرد که من با خودروی ایشون برخورد کرده ام.هرقدر توضیح دادم و قسم خوردم،مامور به خرجش نرفت و منو مقصر قلمداد کرد.

نتیجه اینکه قضاوتهای نادرست ما علاوه بر اینکه از نظر شرعی و اخلاقی مورد مذمت و نکوهش هستند،از نظر اجتماعی هم مطمئنا باعث بروز مشکلات غیر قابل جبران و ایجاد بدبینی و دلخوری در بین افراد جامعه خواهد شد.

پس باید یاد بگیریم که هیچوقت،نه در قضاوت عجله کنیم و مخصوصا در مسائلی که در حیطهء تخصص و اطلاعات ما نیست،کاملا بیطرفانه برخورد کنیم و جوسازی نکنیم.

ادامه دارد...

 

حالا حساب کنیم که در اختلافاتی که در بین مردم رخ میده،هیچ یک از اون مردم ،نه از مولی علی(ع) بالاترند و نه از اون فرد غیر مسلمان پایین تر.پس باید مواظب باشیم که در قضاوتهایمان،جانب انصاف و عدالت رو رعایت کنیم...

 

اما می بینیم که در جامعهء ما،قضاوتها تحت تاثیر جانبداری ها و امتیازات و یا عدم وجود امتیازات شخصی و اجتماعی طرفین دعوی،معمولا لوث میشه و حق به حقدار نمی رسه.

 

یا بعضا می بینیم که به جای قضاوت واقعی،طرفین دعوی به صلح و آشتی دعوت میشن که این صلح و آشتی اجباری، مانند آتش زیر خاکستر بعدها دوباره عود میکنه و باعث بروز دوبارهء مشکلات قبلی میشه؛در حالیکه اگه در همون بار اول،درست قضاوت میشد و قضیه،دقیقا ریشه یابی و حل می شد،دوباره مشکلات قبلی سر بر نمی آوردند...البته در مشکلات جزئی،میشه با سلام و صلوات،قضیه رو ختم به خیر کرد،اما در مسائل جدی تر،حتما باید دقیق عمل کنیم.

 

با توجه به اهمیتی که موضوع قضاوت و رفع اختلاف های مردم داره،لازم و بسیار با اهمیته که کسانی که توانائی رفع اختلافات رو ندارن،در این امور،اظهار نظر نکنن:متاسفانه فرهنگ غلطی که در جامعه، ما وجود داره،اینه که ماها در هر زمینه ای،اظهار نظر و دخالت میکنیم.یعنی به تعبیر عامیانه،همه مون هم پزشک هستیم،هم سیاستمدار،هم مهندس برق،هم مکانیک خودرو،هم حقوقدان و ...

 

امید:فردی میگفت با هواپیما عازم سوئد بودم که یک فرد سوئدی هم پیشم نشسته بود و سرش درد می کرد.من یه قرص استامینوفن کدئین بهش دادم که سردردش رو خوب کرد.موقع پیاده شدن،ضمن تشکر،از من پرسید که آدرس مطب شما کجاست.من گفتم که پزشک نیستم...تا اینو گفتم،اون شخص،پلیس رو صدا کرد و منو بردن ادارهء پلیس و کلی سؤال و جواب که تو که پزشک نیستی،چرا خودسرانه به مردم قرص میدی و سلامت اونارو به خطر میندازی...

 

جمال:واقعا این معضل،دائما در جامعهء ما تکرار میشه و باعث بروز مشکلات و در نتیجه،عقب ماندگی جامعه مون.

 

امید:پس چه باید کرد؟

 

جمال:باید با در نظر گرفتن سیرهء معصومین علیهم السلام،به موضوع قضاوت منصفانه و عادلانه و اهمیت اون توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که هر قضاوت نادرست،چه قدر میتونه در سرنوشت افراد یک جامعه،اثر مخرب داشته باشه و در نتیجه،جامعه رو از رسیدن به اهداف متعالی باز بداره...

 

 ادامه دارد...