سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

این خط سیر و گذرگاه نسل جوان و روشنفکر است،باید آن را کشف کرد و بر سر راهشان قرار گرفت و رسالت پیامبر(ص) را و مکتب پیروی از علی را و پیام قرآن را به آنان ابلاغ کرد تا بشنوند،تا با آرمان ها و مسئولیت ها و هدفهائی که برای انسان در سر دارند،بسنجند و با مکتب های اعتقادی(نه فلسفی و علمی)و نهضت های اجتماعی که بدان جذب شده اند مقایسه کنند و آنگاه امیدوار بود که بپذیرند.روشنفکران از آن راه در حرکت اند و بدان سو می اندیشند و نیازهاشان،نیاز به رستگاری مردم و آگاهی و عدالت و عزت انسانهای قربانی قدرتهای فرعونی و قارونی و بلعمی جهان است.و شما برای حرف زدن با آنها،رفته اید به سراغ فلاسفه و دانشمندان و مخترعین همین ها که غالبا نقش سحرهء فرعون را بازی می کنند و تکنولوژی شگفت اهرام زمان را اختراع کرده اند و زور می زنید که آیات وحی و سنت رسول و راه علی را با آنها بسنجید و از زبان آنها OK ای برای رسالت ابراهیم و وراثت آدم تا حسین و حسین تا آخرالزمان بگیرید؟

 

حرکت روشنفکران از آن سو است و حرکت زمان نیز این است و طرح اسلام در این زمان و متناسب با مقتضیات زمان،یعنی این!زمان جدید را با زندگی جدید،یکی نگیرید!تحول فقه،بر حسب نیاز های امروز،این نیست که سرقفلی و بانک و بیمه و...را در رساله ها طرح کنیم و برایش توجیه شرعی بیابیم،نیاز اقتصادی جدید،طرح کردن فقهی است که با یک زیربنای اقتصادی مبتنی بر عدالت سازگار باشد و از نظام تولید،توزیع و مصرف تازه ای سخن بگوید.

 

با این حال،متأسفانه بسیاری از پایگاههای دینی ما این واقعیت بسیار ظریف و حیاتی را تشخیص نداده،در تلاش برای آشتی دادن ما مسلمانان با جهان متجدد،همواره می کوشند تا از طریق آنگونه تطبیق دادنهای اعتقادات دینی ما با اختراعات و اکتشافات غربی،ما را با دشمنان جهانی روشنفکران دنیا آشتی بخشند!حال آنکه ما به این تطبیق دادنها از یکسو و به این آشتی کردنها با دشمنان جهانی خود،نیازی نداریم که سهل است،سخت از این تشبه و تطبیق نفرت داریم!که به گفتهء فرانتز فانون - خطاب به دنیای سوم - ما نمی خواهیم از دنیای اسلام،یک اروپای دیگر بسازیم،تجربهء آمریکا،هفت جدّ بشریت را بس است! ما می خواهیم با اسلام،یک انسان نو خلق کنیم،یک نژاد نو،و بکوشیم تا اسلام،از ما انسانی بسازد که بر روی پای خویش بایستد و ما ترجیح می دهیم که از این قرآن،شما یک فرمول شیمیائی یا فیزیکی کشف نکنید،آپولو که هیچ،حتی یک  ترانزیستور هم در نیارید،حتی از نقطهء زیر "ب" در بسم الله قرآن،هفتصد و هفتاد و هفت هزار اسرار پیچیده استخراج نفرمائید،قرآن را وقف بر ارواح زندگان کنید و وقف زندگی مردم کنید و آن را به همان سادگی که جُندب ابن جنادهء غفاری،بدوی بی سواد می فهمید و او را ابوذر می ساخت،به ما مردم قرن بیستم و روشنفکران آگاه و تحصیلکردهء این نسل بیاموزید!

 

ادامه دارد...

 


اگر برای شناخت حقایق اسلام به مقایسه و تطبیقی نیاز باشد و اگر لازم باشد که به حقیقت ها و واقعیت های امروز جهان،که در بیرون از مرزهای اسلام می گذرد،برای نشان دادن اصالت اسلام و زنده بودن حقایق اسلام،استشهاد کرد و اگر برای جلب افکار نسل جوان و روشنفکر امروز خودمان که از مذهب دور می شوند،لازم باشد که ثابت کنیم که بسیاری از انسانهای پیشرفته و مکتب های مترقی و افکار انسانی عصر ما به حقایق و شعائری رسیده اند که از هزار و چهارصد سال پیش،در قرآن و سنت و مکتب و امامت و متون اسلامی ما وجود دارد،نباید به سراغ فیزیکدانها و شیمیست ها و سازندگان جت و آپولو و دانش الکترونیک و سیستم مخابرات بین کرات و ...رفت،که اسلام،فلسفه و علم نیست،رسالت است!

اسلام،برای نجات مردم از جهل و ظلم آمده است و آزادی مستضعفین زمین و استقرار عدالت در زندگی و رستگاری انسانی...و بنابراین باید برای اثبات و انطباق و استشهاد،به سراغ روشنفکران مسئول جهان رفت و ایدئولوژی های پیشرفته و نهضت های اجتماعی که پیام دارند،رسالت دارند و برای نجات مردم و هدایت جهان و تحقق عدالت در زمین شعار دارند.رسالت را باید با رسالت ها سنجید.برتری های اسلام را باید با بررسی ادیان گذشته و مکتب های اجتماعی و ایدئولوژی های انسانی و ملی و طبقاتی حال،کشف کرد،آنها که وارث فلسفه و علوم ابوعلی سینا و رازی و غزالی و ابن رشد و ملاصدرا و ... هستند،حق دارند که به سراغ ارسطو ها و افلاطون ها و انیشتین ها و برگسون ها و حتی پاسکال و پوانکاره و کُخ و پاستور و ... بروند؛اما کسانی که به رسالت محمد(ص) و رویهء علی(ع) و دعوت قرآن و رهبری امام و تاریخ ائمه و خلفا و قیام کربلا معتقد هستند،نمی دانم،در آکادمیای افلاطون و نسبیت انیشتین و حتی کیپ کندی و پایگاه ساترن پنج! چه می کنند؟

اشتباه اصلی این است که اینان اسلام را با فلسفه و علم و حتی تکنولوژی یکی گرفته اند!و امروز هم نمی دانند که روشنفکران - چه در جامعهء خود ما و چه در هر کجای دنیا – با تحصیلکرده ها فرق دارند.روشنفکر ما انسان مسئولی است - حتی بیسواد - که در دنیا،به دنبال هدایت می گردد و آرمان اجتماعی و ایمان رسالت،و به سراغ مکتب های سن سیمون و پرودون و مارکس و پله خانف و ژان ژورس و...نهضتهای انسانی،اجتماعی،ملی،طبقاتی،امریکای لاتین و خاور دور و میانه و افریقا...و انقلابات ضد استعماری،ضد استثماری،ضد نژادی،ضد طبقاتی می رود...

ادامه دارد...



این اشتباه است که گمان کنیم روشنفکر همان دانشمند،فیلسوف،هنرمند یا تکنسین است که اسلام را با بینش جدید علوم و تمدن امروز غربی بنگرد! 

در صورتی که روشنفکر،انسان آگاه مسئولی است،اعم از کارگر،کشاورز،دانشجو،نویسنده،هنرمند،دانشمند،بیسواد...که از استحمار،استعمار،استبداد،فاصلهء طبقاتی یا هر رنج دیگر انسان و مردم رنج می برد و خود را مسئول ریشه کن کردن آن می داند و به دنبال یک ایدئولوژی می گردد و یک آگاهی،یک ایمان.همسنگریِ ما هم با روشنفکران دنیا،همسنگری با چنین انسانهائی است؛نه با دانشمند،فیلسوف،هنرمند،آکادمیسین،استاد دانشگاه،مستشرق و اسلام شناس دنیا...!چرا که اینها اگر روشنفکر – به معنای فوق – نباشند،بزرگترین دست اندر کاران استحمار و استعمار بین المللی هستند که نه تنها در صف روشنفکران قرار ندارند،بلکه در جبههء دشمنان آنها هستند!

به عبارت دیگر،وجه مشترک ما با روشنفکران جهان،درد مشترک یک دانشجو یا رهبر- عالم - اسلامی است با یک برنج کار ویتنامی،بومب افریقائی،کارگر اروپائی و رنجبر امریکائی که قربانی استحمار فرهنگی و استعمار بین المللی یا استثمار داخلی شده اند؛نه با مکتشف یا مخترع اروپائی یا آمریکائی ای که دردش بی دردی خودش است و دردمندی ما!چه،اگر در برابر اینها عقده ای هم داشته باشیم،عقدهء همدردی نیست،بلکه عقدهء نفرت و بیزاری از آنهاست،حتی اگر شرق شناس باشد که خیلی هم هندوانه زیر بغل ما بگذارد!و اسلام را دینی معرفی کند که برای صلح جهانی و مبارزه با ماتریالیسم و مارکسیسم،حتی از مسیحیت که مذهب اوست،شایسته تر و قوی تر است.

ادامه دارد...


مردم جهان به دولت آمریکا اعتراض می کردند که چرا در حالی که از هر سه نفر در زمین،دو نفر گرسنه اند،میلیارد ها دلار پول را در فضای ماوراء جوّ به باد می دهید؟دولت آمریکا  هم برای تبرئهء خود،پانزده شانزده قلم فوائد تکنیکی آپولو سازی را ردیف کرده بودند که مثلا چکش الکترونیک بسیار ظریفی که برای آپولو ساخته ایم،در صنایع الکترونیک به درد می خورد،سیستم مخابرات بین کرات را که اختراع کرده ایم،برای مخابرات بین المللی مفید است،مدار تلویزیونی،عکسبرداری با نور ماوراء بنفش،آنتن های خورشیدی...(خب به تو چه ذاکر سید الشهدا!تو مدافع مکتب علی(ع) هستی در این مملکت اسلامی و این گوشهء دنیای سوم و در آن شهر مقدس مذهبی و در آستانهء علی ابن موسی الرضا(ع)یا مدافع سازمان آمریکائی که میلیارد ها پول از جیب انسان در زمین می رباید و برای خودنمائی های سیاسی و تحکیم مقام ابرقدرتی امپریالسم غرب و هدفهای نظامی در فضای لایتناهی به هدر می دهد؟)پس از رد نویسی این مقالهء تبلیغاتی آمریکائی در دفاع از آپولو و رد بر اسلام شناسی!!خودش هم فهمیده که:به ما چه؟!برای توجیه چنین عمل قبیحی و استعمال آن همه اصطلاحات پیچیدهء تکنولوژی فضائی!آن هم به نام تحقیقات خودش دربارهء آپولو!می گوید:این مطالب را اینجا نوشتیم تا متهم به ارتجاع نشویم!!

 

ادامه دارد...


اینها خیال می کنند که اگر یک کشف و اختراع جدید علمی در اروپا یا آمریکا را مبنا قرار دهند و آیه ای از آیات قرآن یا حدیثی از احادیث را به آن بچسبانند،خدمت درخشانی به اسلام و مسلمین کرده اند!و روشنفکران دور شده از مذهب را به ایمان مذهبی،بازآورده اند.از اینرو بعضی کتابهای دینی به کتابهای علم الاشیاء،بیشتر شباهت پیدا کرده تا به یک کتاب دینی.بعضی ها گمان می کنند که چون نسل تحصیلکردهء امروز از بینش و طرز تفکر اسلامی گروه اسلامی استقبال می کند،لابد به این علت است که این ها تحصیلکردهء جدید اند،یا الفاظی را به کار می برند که مثلا یک پسوند"لوژی" یا "ایست"ی به دُمشان چسبیده است،یا القابی چون دکتر و مهندس و استاد دانشگاه به دُم خودمان!


این است که می بینیم مصرف الفاظ و اصطلاحات علوم جدید بیشتر از روی کتب درسی یا مطبوعات،و غالبا دست و پا شکسته و غلط غلوط،در بعضی منابر بالا رفته است.حتی یکی از همین وعاظ مدرنیزهء شُهرهء شهر ما – مشهد – که امروز باید سخنگوی فرهنگ امام صادق(ع)باشد،در کتاب"افسانهء کتاب"(چاپ مشهد به قلم شیخ عطائی خراسانی)که طبق معمول این اواخر،در رد من و استادان و پیشگامان من است،برای رد یک کلمه حرف من که در کتاب اسلام شناسی گفته ام:تکامل در اسلام مطرح است،به قرار مسموع و متواتر!آنرا با فرضیهء تکامل داروین،عوضی گرفته و صفحه ها در شرح حال و مکتب داروین و رد بر آن! از کتابهای محمود بهزاد و دیگران،رو نویسی کرده،بعد حیفش آمده،از مقاله ای که در بارهء فروید خوانده صرف نظر کند،بهانه آورده که :حال که داروین را رد کردیم،بد نیست که فروید را هم که افکارش مثل داروین شایع شده،رد نمائیم!

بعد شرح حال مفصل فروید و تکرار همان حرفهای افواهی!بعد باز ده پانزده صفحه در بارهء فوائد آپولو! نوشتن و کپیه کردن مقاله ای که در کیهان و اطلاعات [قبل از انقلاب] منتشر شد...

ادامه دارد...


 

عجیب است که امروز یک روحانی زاده بر سر گروهی از مسلمانان فریاد می زند که چرا کتاب «شهادت»،نوشتهء علی شریعتی را خوانده اید و از او حرف می زنید.می پرسند مگر کتاب شهادت چه عیبی دارد؟توضیح مرحمت می فرماید که: در کتاب شهادت،علی شریعتی بیشتر از همهء کتابهایش خطا کرده و به امام حسین(ع)اهانت کرده،ولایت امام را انکار کرده(!!!) چون تمام کتاب شهادت منحصر است به قیام امام حسین(ع) در برابر یزید و مسئلهء کربلا...

 

با تعجب می پرسند اشکالش چیست؟با تعجب از این همه بیگانگی اینها از شیعه توضیح می دهد:نخیر آقا اصل مطلب همین است که امام حسین از سن شش سالگی قیام کرده است،در مدینه!و علی شریعتی در شهادت،به این قیام که اولین قیام بزرگ امام است اشاره ای هم ندارد!طبیعی ترین عکس العمل در برابر این انتقاد علمی،یک جفت شاخ است که از کله ات بیرون می زند!

 

و این آقا که امروز لباس رسمی تشیع را بر تن دارد(بیچاره مردم و بیچاره...!)برای همین اختلاف نظر علمی!که من به قیام امام در سن شش سالگی اش اشاره نکرده ام،می خواهد پوست از کلهء آنها که به دیدن من آمده اند،بکند!و تهمت هم نه اینکه این قیام شش سالگی را از قلم انداخته ام،بلکه به این دلیل،من دشمن امام حسین و منکر امامت هستم!

 

در حالیکه سید رضی[گردآوری کنندهء نهج البلاغهء علی(ع)]،درخشان ترین چهرهء علمی تاریخ شیعه که در مرگ ابو اسحق صابی که یک دانشمند معروف غیر مسلمان است [صابی به کسانی می گویند که توحید را قبول دارند؛اما نبوت را قبول ندارند] چنان مرثیه ای به شعر می سراید و چنان تجلیل هائی که شگفت آور است!آن وقت،از من توقع دارید که بگویم این دو تا شیخ،هر دو یکی است؟آیا این اهانت به تشیع و خیانت به اهل بیت(ع) و مکتب علمی امام صادق(ع) و اصالت انسانی و علمی علمای بزرگ تشیع،که افتخار فکر و علم و ادب بشری اند نیست؟

 

ادامه دارد...


نظر

غالبا شیعه را به عنوان یک مکتب فقهی جدا در برابر مکاتب فقهی دیگر قرار می دهند(جعفری در برابر حنفی و ...) دستهء دیگر از نظر اعتقادی،شیعه را از وصایت و ولایت به بعد تلقی می کنند و آن هم باز،به شکل یک مکتب اعتقادی در کنار دیگر مکتبهای اعتقادی در اسلام.اما در زبان من،شیعه با اسلام ، مترادف است و از توحید شروع می شود و تاریخش از آدم و رسالتش از ابراهیم(ع) تا حسین(ع) و از او تا آخرالزمان!در یک کلمه،شیعه از نظر من یک نوع فهمیدن اسلام است،همین!

 

این ادعا که اصول دین اسلام سه تاست و اصول مذهب شیعه دو تا و مجموعا می شود پنج تا،ادعائی است ضد شیعی و ضد اسلامی و ضد علی ترین حرفی است که می توان تصور کرد!چون معنای این حرف،این است که شیعه،عدل و امامت را بعدا اضافه کرده است؛در حالیکه عدل و امامت،ریشهء قرآنی دارند و کسی نمی تواند شیعه را متهم به بدعتگذاری و اضافه کردن چیزی به اصل اسلام بکند.بارها گفته ام و بار دیگر می گویم که:در فهم علی وار،در مکتب اسلام شناسی خاندان پیغمبر(ص) در آموزش ائمه،یعنی در تلقی شیعی اسلام،دین اسلام دارای این اصول است:توحید،نبوت،معاد،امامت و عدل!

 

من شیعه و اندیشمندان بی غرض و آزاد غیر شیعه،در اسلام،همه برادران مسلمانیم،همه مان به اصالت اسلام معتقدیم؛منتهی در فهم اسلام با هم اختلاف نظر داریم،من شیعی،اسلام را اینچنین می فهمم و تو غیر شیعی،آنچنان.باهم اختلاف علمی داریم،همچنان که دو عالم شیعی،فلان مسئلهء اعتقادی یا فقهی را دو گونه می فهمند و حتی به دو گونهء متضاد.

 

و طبیعی است که به جای تکفیر یکدیگر و جار زدن در میان عوام و بسیج باباشمل ها و تحریک تعصب ها،به جدال منطقی و مبارزهء علمی در صحنهء تحقیق و با شیوهء ادب علمی و اسلامی بپردازیم و من استنباط علمی او را غلط بدانم و او حق دارد استنباط علمی مرا غلط بشمارد و هیچکدام از عقیدهء علمی خود چشم نپوشیم و همدیگر را به عنوان دو مسلمانی که یک ایمان دینی و دو نظر علمی در دین دارند تلقی کنیم و بر سر نظریات خود،باهم اختلاف فکری و کشمکش علمی داشته باشیم و در برابر دشمن اسلام و مردم مسلمان،باهم وحدت صف و عمل داشته باشیم.

 

ادامه دارد...


نظر
ملاک مردم عوام در قضاوت مذهبی شان،حق و باطل یا نتیجهء بد و خوب یک امر نیست،هرچه از قدیم آمده باشد،مذهبی است،حتی اگر از پنجاه یا صد سال پیش باشد و حتی اگر از کفر و شرک داخل اسلام شده باشد!و هر چه نو باشد،محکوم است و کفرآمیز و نجس!حتی اگر مفید باشد و در خدمت مذهب و حتی اگر از خود اسلام باشد و فراموش شده باشد و دوباره مطرح گردد!

بر عکس آنها، متجددها(که با آنها سر و ته یک کرباس اند)که هر چه از قدیم رسیده باشد و منسوب به اسلام و از خودمان،مطرود است و هرچه نو باشد و مال بیگانه و منسوب به فرنگی،نشانهء تمدن و ترقی و برتری!

نمونه اش همین لباس رسمی استادی!در قرون وسطا،یکی از افتخارات بزرگ یک استاد طب یا فلسفهء سوربن یا کمبریج یا دانشگاه های ایتالیا و اسپانیا این بود که به هنگام تدریس کتاب شفا یا قانون و یا متون دیگر علمای اسلامی،لباس علما و فلاسفهء اسلامی را بر تن کند.

این بود که آن مدرسین فرنگی،لباده های علمای ما را بر تن می کردند تا تظاهر به استادی کنند که عملا از مقولهء اساتید اسلامی اند؛اما از وقتی که در آنجا(به اصطلاح ما مزینانی ها،چند تا زیمبلم زیمبو! به این طرف و آن طرفش آویزان کردند و لباس رسمی استادی غرب شد،اساتید متجدد ما-که لباس علمای ما را لباس کهنگی می دانند و خیلی هم زشت!و هزاران دلیل ذوقی و منطقی که این شکل لباس گله گشاد به درد نمی خورد و به قدری شش در چهارند که برای آمدن به کلاس،بیش از پشت میز،وقتشان را جلوی آینه می گذرانند،همان لباده های فرنگی را که گله گشادی اش سه برابر لباده های خود ماست و طرحش همان طرح،با یک تعصب و علاقه و تظاهر و تفاخری می پوشند و می شنگند و در محفل علمی پز می دهند و خوشند که گوئی پسر بچه هائی اند تازه از بستر ختنه،با موفقیت بلند شده اند و لباس نو نوار تنشان کرده اند!


حتی یکبار در جشن فارغ التحصیلی که فقط یکبار به عمرم شرکت کردم-به اصرار بچه ها- چون همان لبادهء کذائی تنم نبود،مشکلات فنی عجیبی پیش آمد که شنیدنی است.بالأخره با پارتی بازی و تبعیض و استثناء و اظهار لطف بعضی بزرگواران،تحمل کردند؛اما از آن حادثه به بعد،مسئولین امور آموزش و علوم عالیهء وقت،پشت دستشان را داغ کردند که دیگر چنین رسوائی پیش نیاید و آبروی دانشگاه و به خصوص حیثیت استادی با این گونه بی مبالاتی ها،از طرف افراد آخوند مأب و درویش صفتی که پرنسیب دانشگاهی سرشان نمی شود و حتی لباس آخوندی و درویشی منگوله دار دانشگاهی هنوز هم برای خودشان تهیه نکرده اند،اینجور هتک نشود!

ادامه دارد...


نظر
چرا هر چه زشت و منحط و عوام پسند باشد،شرعا اشکال ندارد؛ اما اگر همان چیز در راه همان هدف،تکامل یافته و زیبا و اثربخش بود و به خصوص اگر روشنفکران و نسل جوان تحصیلکرده و مترقی را جلب کرد،واویلا است و فاجعه و زود باید تا دیر نشده،به هر وسیله ای ریشه کن شود؟
چرا یک سنت دینی ما وقتی که اثر تبلیغی اش بیشتر می شود،از آن بیگانه تر می شویم؟
چرا وقتی که دشمنان ما برای کوبیدن عقیده و ایمان و اخلاق ما از هر وسیلهء ممکن،با آخرین تکنیک استفاده می کنند،آب از آب تکان نمی خورد،اما وقتی که ما برای حفظ و تبلیغ و توضیح همان عقیده و ایمان و احیای همان ارزش ها،سلاح تبلیغی را که به انحصار دشمن درآمده،از دستش می گیریم و در دفاع از اسلام و مقابله با هجوم فرهنگی و فکری ضد اسلامی به کار می بریم،با چنین شیوهء اثربخش و معجزآسا که می بیند،از همه جا فریاد وااسلاما بلند می شود و حتی آنها که اساسا آدم های بی تفاوت بوده اند و دنیا را آب برده و آنها در خواب بوده اند،یکهو بیدار می شوند و در صدد نهی از منکر خالی و یکدست،آنهم چنین بی رحمانه و ناجوانمردانه بر می آیند؟والله اعلم بحقایق الامور و بما فی الصدور...

ادامه دارد...


نظر

ولی...!بعد از آنکه ما این شیوهء تبلیغی مؤثر را می گیریم و نامش را مثلا از شبیه سازی و تعزیه گردانی و نعش کشی...به نمایش تغییر می دهیم و به جای آن شعر ها و نوحه ها و نقش های اهانت آمیز،از جدی ترین و عالی ترین و اصیل ترین متون  اسلامی و تاریخ شیعی و امکانات فنی جدید و هنر پیشرفتهء تجسم افکار و عواطف متعالی انسانی و مذهبی،با حرکت و نور نمایش صحنه های اصلی یاری می جوئیم و آن هم نه نمایش شخصیت ائمه و اهل بیت(ع)،بلکه ابوذر و توّابین و سربداریّه و دیگر شهدا و قهرمانان و یا نهضت های شیعی و عالی ترین امکانات فنی و پیشرفت های هنری را که در خدمت کفر و فساد و طرح افکار ضد مذهبی است،در خدمت مذهب قرار می دهیم و عمیق ترین اثر تکان دهنده و جاذبهء مذهبی و قوی ترین دعوت تبلیغی افکار و احساسات روشنفکران فراری از مذهب را ایجاد می کنیم،برخی تعصب ها چنان تحریک می شوند که دیگر به تهمت و دشنام و تولید هر بهتان و دروغی راضی نمی شوند و تنها راه را برای انجام نهی از منکر!و خالی کردن عقدهء خدمت به دین و احساس مسئولیت،که ناگهان در این مورد به سراغشان آمده است،در این می بینند که صحنهء مرگ ابوذر را در تبعیدگاه عثمان،به آتش بکشند و یا در زیر صحنه،بمب ساعتی بگذارند و یا ضمن سخنرانی من دربارهء سرنوشت ابوذر و جنایات عثمان،به نام دفاع از ولایت،امر به معروف  و نهی از منکر،بمب پرتاب کنند!(چون اینجا احتمال خطر یا ضرری نیست و اثرش و نتیجه اش هم مسلم است،وظیفه ساقط نیست).

 

چون بنا به نظریهء آن واعظ اعزامی،چون آن چاقوکش عرق خور ، شیشهء ‌عرق و چاقو به دست دارد ،نباید به او حتی نگاه کرد زیرا که حکم ساقط است و شیوهء ‌امر به معروف و نهی از منکر هم در این فرقهء مخصوص نوساخته،شرعا از نظر استدلال علمی،فحش خواهر مادر و تهمت ناموسی و جعل و تهمت و دروغ و بهتان عمدی به کسی است که در نمایشنامهء ابوذر،نقش ابوذر را ایفا کرده - دستور داریم! - و از نظر علمی هم،بمب ساعتی گذاشتن زیر میز کسی که می خواهیم امر به معروفش کنیم و در موارد ملایم تر و مؤدبانه تر،چاقوی ضامن دار!

 

ادامه دارد...