سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

عجیب تر از اینها،قضیهء نمایش است!میدانید که در ایران باستان،برخلاف یونان،نمایش و نمایشنامه بازی وجود نداشته است.برای اولین بار در ایران،در نهضت شیعی است که نمایش به وجود می آید.اساسا خود مبلغان تشیع هستند که این سنت نمایش یا شبیه یا تعزیه را در ایران شروع می کنند و از آن به عنوان بهترین وسیلهء پخش و تبلیغ عقاید و به خصوص سرگذشت اهل بیت(ع) و بالأخص طرح فاجعهء کربلا در میان توده های عوام روستائی یا شهری ما استفاده می کنند.

زیرا اینها نمی توانند بخوانند و بفهمند که اسلام چیست،تشیع کدام است،امام کیست،علی چه کسی بود،حسین چه کار کرد،و ائمه چه ها کردند یا بنی امیه و بنی عباس،چه کسانی بودند و چه کارها کردند؟بنا بر این تنها و تنها شبیه سازی یا نمایش است که می توانست نمایانگر و مجسم ساز تاریخ و اعتقادات اجتماعی شیعه در چشم توده باشد،به طوری که به عینه هم می بینیم که تودهء عوام امروزی ما،حوادث تاریخی شیعه را بهتر از تحصیل کرده های جدید می دانند!

 

پیشرفت سریع عقیدهء شیعه در متن توده های روستائی ایران،بیشتر معلول همین مراسم نمایشی از قبیل تعزیه،شبیه،پرده داری،دسته های عزاداری همراه با نمایش های محرک تیغ زنی و قفل بندی و زنجیرزنی و حتی درویش های سیاری که با هیأت خاص و زندگی و تیپ غیر عادی و همه جا،در آبادی ها می گشتند و مدح علی می گفتند...که صفویه پس از پیروزی،و تماس مستقیم با مسیحیت غربی(بیشتر اروپای شرقی)،نقش تبلیغی نمایش های مذهبی را که حتی با موسیقی توأم است کشف کردند و نیز فرم های هنری و اشکال گوناگون آن را،که به عنوان مصائب(Passions) و زندگی شهدای مقدس(Martyrs) و تئاترهای خاصی به نام معجزات(Miracles) و اسرار سبعه(Sept mysteres) در قرون وسطی رواج بسیاری داشت و در توسعهء عقاید مسیحی و طرح خاطرات مسیح و شهدای دین و مصائب اولیاء مسیحیت و مظالم رومی ها بزرگترین عامل بود،برای ترویج مذهب و تحریک عواطف و احیای خاطرهء اهل بیت و مصائب شهدا و مظالم اموی ها وعباسی ها و بیشتر،طرح واقعهء کربلا و مصائب امام حسین(ع)،استخدام کردند.

ادامه دارد...


نظر

چه قدر جهل،زشت است!روشنفکر مادی،با اینکه به خالق عالم و آدم معتقد نیست،به جای ملت،قوم،نژاد...که یک گروه انسانی را از کلیت انسان،جدا و ممتاز می کند و آنرا به یک خاک یا خون یا گذشته شخص تباری و تاریخی و یا زبان و فرهنگ و شکل سیاسی و نظام تولیدی خاصی منسوب می کند،اصطلاح اسلامی خلق را برای فارسی حرف زدن از عربی می گیرد،تا به این مرزبندی های معمول که انسان ها را درجه بندی می کند و با ملاک های غیر انسانی می سنجد،اعتراف نکرده باشد،چه،این کلمه را - با اینکه با مبانی اعتقادی اش از نظر فلسفی و جهان بینی که نمی خواند - مترقی تر و انسانی تر از اصطلاحات دیگر می یابد،زیرا،در این توصیف و تسمیه است که همهء گروه ها و نژاد ها و طبقات...بدون رعایت اختلافات شان،برابر تلقی شده اند.

و مذهبی مسلمان!با اینکه هم از نظر جهان بینی معتقد به اصل خلقت است و مردم را خلق خدا می داند و هم از نظر بشری،معتقد به برابری  همهء نژاد ها و نفی همهء امتیازات نژادی و خاکی و قومی و طبقاتی است،از باز شناختن کلمهء خاص زبان اعتقادی اش عاجز است و چون آن را در زبان دیگران می شنود،از آن می هراسد و حتی با آن مخالف می شود و حتی مسلمانی را که آن را به کار می برد،متهم می کند به اینکه به زبان روشنفکران مادی حرف می زند!!و خوشمزه و در عین حال،تلخ!این است که این انتقاد و اتهام را از جانب کسی می شنویم که مثلا مرد امروز است و با زبان روشنفکران و ادبیات اجتماعی و مترقی آشنائی دارد!که این اصطلاح را در متون آنها دیده است،وگرنه تودهء مذهبی و علمای اسلامی که فقط با زبان و فرهنگ دینی ما سر و کار دارند،چنین کشفی را نمی کنند،زیرا خود آنان خیلی طبیعی و به عنوان تعبیر دینی به کار می برند:خلق خدا،خلایق!

ادامه دارد...


نظر

ب:کلمهء حزب،بر خلاف تصوری که بعضی مسلمانان و شیعیان از آن دارند و آنرا کلمهء اهانت آمیزی می دانند کلمه ای است قرآنی که خداوند،کرارا روی آن تکیه کرده است.در آنجا اسلام و ملت ابراهیم را یک حزب معرفی کرده،جنگ بین خود و پیروان شیطان را هم جنگ حزب خدا و حزب شیطان نامیده است.حتی تقسیم بندی خود قرآن هم بر اساس حزب است!با این حال..."دیگران" این کلمهء خاص قرآنی ما را گرفتند اما ما از آن بیگانه و بیگانه تر شدیم!آنها مهر خود را بر روی آن نقش کردند و ما نسبت به آن بیزاز تر شدیم...تا جائی که امروز،حتی از آن وحشت داریم!چرا که از متن و محتوای اسلامی و شیعی خود بیگانه شده ایم!...

یک نفر اعتراض می کرد که:چرا کلمهء خلق را که ماتریالیست ها به کار می برند،تو در زبان مذهبی ات هم به کار می بری؟گفتم که به ماتریالیستها اعتراض کن که چرا این کلمه را به جای مردم به کار می برند و به خداپرستان که چرا این کلمه را به کار نمی برند!زیرا اساسا مفاهیم خلق و خلقت و مخلوق...مفاهیمی انحصارا مذهبی است و لازمه اش اعتقاد به خالق و مخلوق بودن انسان!این اصطلاحی است که در زبان ماتریالیست بیگانه است و با جهان بینی اصالت ماده متضاد!و به همان اندازه،با جهان بینی خدائی که جهان و انسان را خلق خدا می داند،سازگار.

ادامه دارد...


نظر

بله،با این قلم رمانتیکی اش نمی دانید چه کرده است!ما اهل فن می دانیم که متخصص امور مربوط به فن ولایت هستیم.[....]کتاب دفاع از اسلام و روحانیت در رد دکتر علی شریعتی سخنگوی ارشاد اثر شیخ محمد علی انصاری را بگیرید،فصل اولش به عنوان دکتر علی شریعتی را بشناسید،به بیوگرافی من اختصاص دارد.البته متوجه نیست که افکار و عقاید کسی را می شود،نخوانده و نشنیده و نفهمیده،از خود درآورد و هر جور که سفارش داده باشند معرفی کرد و هر جور که صاحب کار را راضی کند،رد.حتی می توانی به کسی تهکتی ضد عقیده اش جعل کنی و به عنوان رد بر او،حرفهای خود او را به نام خودت نقل کنی.مگر چند درصد از مردم می روند به منابع اصلی مراجعه کنند و با این ردیه و دفاعیه،منطبق کنند و نقل قولهایت را کنترل کنند و بفهمند که کجاهایش را حذف کرده ای،کجاهایش را پس و پیش افتاده نقل کرده ای،کجاهایش را شکسته ای یل تغییر داده ای و تحریف کرده ای،کجاهاش را اصلا جعل کرده ای،کجاهاش را درست بر ضد گفتهء او و عقیدهء او گفته ای یا عقیده ای را به او به دروغ نسبت داده ای و بالاخره کجاهاش را وفادار بوده ای،اما جمله را نتوانسته ای درست بخوانی و حتی معنی اش را نتوانسته ای بفهمی یا برعکس فهمیده ای...؟ چند درصد از مردم حوصلهء چنین دقت ها را دارند؟چند درصد از مردم،قضاوت هاشان را له یا علیه کسی یا کتابی یا مؤسسه ای،فقط از دهان کسی می گیرند که با او دوست و آشنا و همسایه...اند و یا هیچ کدام،فقط با اولین باری که چیزی را می شنوند،از هر کسی نه تنها می پذیرند که بی درنگ می شود حرف خودشان،تحقیق و تجربه و استنباط خودشان و به همین عنوان هم،همه جا تکرار می کنند و تبلیغ!

و در عین حال،همهء این امور،خیلی ساده و راحت و عادی جریان می یابد و به دین و ایمان و خدا و فردا و تقوا و تعصب و تقدس ربطی ندارد،هیچ دلیلی وجود ندارد که چنین آدم هائی که عادتشان این است و سرگرمی و لذت روحی شان،اهل نماز و روزه و زیارت و ولایت و ارادت به اهل بیت نباشند،مگر آنها که همین روزها یک دهه،آنهم دههء محرم و صفر و رمضان،در عزیزترین شب ها و مقدس ترین مکانها و بر شریف ترین تریبونهای تاریخ و در جامهء رسمی روح و علم و تقوا و تبلیغ،از آغاز تا انجام،بالبداهه می سازند و می بافند و دشنام های زشت می دهند و تحریکات خطرناک می کنند و تهمت های کثیف می زنند و بهتان های بهت آور می بندند و حکم های قاطع،که روی کلیسای قرون وسطی را سفید کرده است،صادر می کنند و مقدس ترین احساسات را - که ایمان به خدا و عشق به علی و فاطمه و حسین و خاندان پیامبر(ص) است – وسیلهء عقده گشائی ها و خودنمائی ها و سودجوئی های شخصی می کنند و نردبان صعود به بالا بالا ها!و از ولایت علی و مذهب حق پرستی شیعه،چماق تکفیر می سازند بر سر حق و برای حق کشی و فروکوفتن هر سری و بریدن هر زبانی و شکستن هر قلمی که منافع شخصی و مصالح صنفی و موقعیت اجتماعی شان را با آگاهانیدن مردم،ممکن است تضعیف کند،همین تیپها مگر گاه  به قول خودشان با دهان روزه،چنین کاری نمی کنند؟بعضی شان حتی مگر جدا اهل نماز و روزه و روضه و دعا و زیارت و عبادت نیستند؟و مگر خوارج همگی شان،از همگی اینها مقدس تر و متعبد تر و مؤمن تر نبودند؟بسیارند کسانی که تبهکاری و حق کشی و دروغ و بهتان را با تعبد و تدین و تعصب در خود،به راحتی جمع دارند و حتی احساس نمی کنند که افکارشان با رفتارشان متضاد است...

ادامه دارد...


نظر

مردی نه فرود آمده از کاخ مُغی،دهگانی،شهرزاده ای،که بر آمده از فقر و رنج،مردی امی از قومی محروم،مردی در کودکی چوپان گله و در جوانی،کارگر قافله!باور کردیم که نجات رسیده و عدالت!تا رسیدیم،رفته بود و در حکومت جانشینانش،با زنجیرها و شلاق ها و غارت ها و دروغ ها!بدتر از عصر شما!و اما،خانهء او  نیز ویران و خانوادهء او نیز قربانی ظلم،خیانت و غصب بیشتر از خود ما،بدتر از خود ما!و این است برادر که هزار و چهارصد سال است که سرم را بر کنار دیوار خانهء متروک فاطمه(س)نهاده ام و در این قرنهای سیاه،به تهدید هیچ تیغی و تطمیع هیچ طلائی و تزویر هیچ تسبیحی،بر نداشته ام و به در هیچ کاخی و هیچ معبدی و هیچ گنجینه ای رو نکرده ام،که در این خانهء گلین محقر،فاطمه هست و علی هست و حسین هست و زینب،زن،شوی،برادر و خواهری که همچون زنان و مردان و خواهران و برادران ما،رنج،ظلم،گرسنگی،کار،حقکشی و فریب را خوب می شناسند،می چشند و اینچنین زندگی می کنند،تا سرنوشت رنج تاریخ و فاجعهء انسانیت را در سرگذشت خویش،حکایت کنند.

 

خاندانی که قدرتهائی بزرگتر از فرعون را به زیر آورده است و گنجینهء قارونهای زمین را به بیت المال مردمش فرو ریخته و قدرت بزرگترین مذهب زمان را در اختیار دارد و گرسنه است،تا با گرسنگان جهان،هم کاسه باشد و ریسمان به گردن دارد،تا بردگی انسان را و قربانی غصب و تزویر دین بازان است و شهید شمشیر زهرآگین تعصب،تا نشان دهد که اینان،به نام و به نیروی کامل ترین دین خدا،عزیز ترین پروردهء دین و پاک ترین دوست خدا را اینچنین محکوم می کنند که یعنی سنت پیامبر!و سپس می کشند،که یعنی حکومت خدا و بر نامش و یادش در تعقیب هر نماز لعنت می کنند،که یعنی عبادت مؤمن!

ادامه دارد...


نظر

چند شب نگذشته بود که پاک از دایرهء دین،پایش را گذاشت بیرون و محمد(ص) و علی(ع) و موسی و حتی ابراهیم را زمانا پشت سرش گذاشت و از قبور مطهرهء قم و کربلا و نجف و مدینه و حتی قبر حضرت زینب کبری(س) و مدفن رأس الحسین در همان مصر،مکانا رد شد و یکراست عقبگرد کرد به پنجهزار سال پیش و رفت به کنار اهرام،قبور فراعنه و آن هم نه خود پادشاهان و ملکه ها،بلکه بر سر قبر ارذل اراذل یعنی قبرهای برده های فرعون!نشست و برای آن جنازه های کثیف پنجهزار سال پیش شروع کرد به روضه خواندن و اشک ریختن(بله روضه و گریه بر تشنگی و زخم شمشیر و عزای اهل بیت(ع) اشکال دارد،اما برای برده های فرعون جائز است و لازم!) .

 و بعد هم خطاب خواهر جان و برادر جان به اینها و اعتراف آشکار جلوی چند هزار مستمع حسینیه و حتی در کتاب:آری اینچنین بود برادر! که با زبان و با قلم خودش - به شهادت نوار و کتاب که هر دو موجود است - می گوید و می نویسد که:من(علی شریعتی و همفکر هاش که  خودشان را شیعهء علوی می دانند و ما را صفوی!)با این تمدن که این اهرام را برکشیده و آن قصرها و معبدها و گنجینه ها را در همه جای زمین و همهء زمان،دشمنم،از این تمدن و تاریخ،عقده و کینه دارم(عقده دارد!خودش می گوید)و احساس می کنم که با آنها که در زیر این هرمهای هولناک مومیائی شده اند تا همیشه برای بردگی مردم بمانند،جز نفرت،رابطه ای ندارم.

من از نژاد و تبار و طبقهء شما هستم(اعتراف!بردگان فرعون را می گوید!دقت کنید!)بار سنگین پنجهزار سال سنگ کشی برای این بناهای جور،بر دوشهایم سنگینی می کند،بناهائی که بر روی استخوان نیاکان من،خواهران و برادران من از زمین قد کشیده اند!من این پنج هزار سال را که شما برادرانم رفتید و من ماندم،با فرعونها و قارونها و بلعم ها و دیگر سحره اش و ملأ و مترفش!همچنان زنجیر بر پا،شلاق بر پهلو و سنگ بر پشت و ریسمان بر گردن و گرسنگی و رنج،طعامم و شرابم!هیچکس به سرنوشت ما نگاهی نیفکند،هیچکس به رهائی ما دستی بلند نکرد،نه پارسایان،نه پیامبران و نه خدایان!چه، ما ملعون سرنوشت بودیم و نفرین شدگان مشیّت!حتی پیامبران راستینی که برای نجات بردگان و اسیران،قد برافراشتند،به سراغ قوم خود رفتند،حتی موسی،بندگانی را که با او هم نژاد بودند از کنار ما و میان ما بر گرفت و به سوی آزادی برد و یکی از ما را نجات نداد تا گفتند مردی از کوه[غار حرا] فرود آمده است و از نجات همهء دربند شدگان زمین سخن می گوید.

ادامه دارد...


نظر

قرینهء بسیار روشنی که این توطئهء خائنانهء ضد دین و ولایت و امت را اثبات میکند این است که اگر به تاریخها دقت فرمائید می بینید که قضیهء خطر صهیونیسم و همدستی امپریالیسم و اسرائیل و فکر وحدت همهء صفوف مسلمین در برابر جبههء مشترک استعمار- کلیسا - اسرائیل و شعار آزاد کردن بیت المقدس غصب شده را این افراد شیعه نما - که حتی به عدالت انوشیروان(!) و ولایت شاه عباس(!) هم ایمان محکمی ندارند-!درست از تابستان سال 1347(ژوئن1967)[همزمان با جنگ شش روزهء اعراب و اسرائیل]در میان مردم عنوان کردند و این تاریخ،تاریخی است که حضرت آقای سید حسین واعظی- یکی از وُرّاث فدک! - برای آزاد کردن فدک علیه ابی بکر به دادسرای سبزوار شکایت کرد.تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

بله،این ها کم کم دست های خودشان را رو کردند و به تدریج کفرشان(!) را به خورد مردم دادند،اول منبر را بدل به تریبون کردند و تکیه را بدل به سالن و فرش را بدل به صندلی و حتی گذاشتن لیوان آب بر روی تریبون در اثنای سخنرانی دینی!و به خصوص در حسینیه که به نام حسین ابن علی علیه السلام  است،به عناد با او و اهل بیت و حتی طفل شش ماهه که لب تشنه بودند.بعد به حاشیهء کتاب دعا ایراد گرفتند که گفته با خواندن فلان کلمات،ثواب هفتاد شهید می بری،بعد هم سال گذشته،رسما پشت جلد کتابش بدون هیچ حیائی و حفاظ و حجابی نوشت:مسئولیت شیعه بودن!یعنی شیعه بودن جرم است،گناه است،مسئولیت دارد!در برابر خدا مسئولی اگر شیعه باشی!!!

ادامه دارد...


نظر

می بینی که این آقا خودش را اسلام شناس معرفی کرده و دین شناسی در دانشگاه درس می دهد و از حقایق دین،این همه بی اطلاع است!حتی با اصطلاحات شرعی و علمی آشنا نیست و از اهل فن هم نمی پرسد!اصلا دین ندارد،کسی که مثل روزنامه ها و حبزی ها[حزبی ها!]،جنگ و جدال های فلسطینی و اسرائیلی و دنیای اول و دنیای سوم و شرق و غرب و امپریالیسم و عرب و عجم مسلمان و اینجور حرفهای حبزی(!) را بر جنگ شیعه و سنی مقدم بدارد و پس گرفتن فلسطین را از اسرائیلی ها،فوری تر بداند از پس گرفتن فدک از سنی ها[...]چنانکه یکی از رفقای سیّاس کیّاس ما،همان که همهء مطالب ردیّه بر ارشاد و نوشته های ارشادیون را او ابتکار می کند و دیگر رفقا،هرکدام به شکلی و لحنی و از طرق مختلفه،به طوری که توهّم به تمهید و توطئه نشود و طبیعی جلوه کند و صدای اعتراض از جاهای مختلف بلند شده باشد،به نام خودشان تحریر می کنند و در این ردیه های شفاهی و کتبی متعدد،می بینید آنهائی که دستشان نیست،اسمشان هست و او که دستش همه جا هست،اسمش هیچ جا نیست،بله اهل ریا و خودنمائی نیست،نمی خواهد شناخته شود.

بله،ایشان همان کسی است که آرم پشت جلد کتابهای علی شریعتی (نشریهء ارشاد) را - که از دو تا « لا » تشکیل شده است: لا ی توحید محمد(ص) است،در برابر شرک و لای تشیع علی(ع) در برابر شورا - تجزیه کرد و از قطعات آن،یک عدد ابوبکر و یک عدد عمر و دو عدد عثمان!(بدون علی!) ترکیب نمود که حقیقتا عجیب بود و حتی در بعضی اذهان هم اثر کرد!

 

بله ایشان اگرچه در لباس روحانیت و در زیّ اهل علم هستند ولی در بطن سیاست زندگی می کنند و با بالاها ارتباطات خوبی دارند و از سیاست بین الملل هم مطلع اند،مطلبی فرمودند که معلوم شد این ارشادی ها و علی الخصوص این علی شریعتی چه ماهیتی دارند و چه طور به کمک وهابیت،کلیسا و کمونیست که در صحنهء بین الملل یکی هستند،از وقتی که ما در اینجا مسئلهء غصب فدک را شعار خود کردیم و افکار خفتهء شیعه را بیدار و بسیج نمودیم و نهضتی کردیم برای استرداد فدک از اهل سنت،اینها شعار غصب بیت المقدس را مطرح کردند تا افکار مردم به آن قضیه معطوف شود و حق اولاد فاطمه(ص) بعد از چهارده قرن،باز هم پامال شود!!!

ادامه دارد...


نظر

الف:وقتی که می خواستم تعبیر "شیعه یک حزب تمام" را عنوان سخنرانی خود قرار بدهم،خیلی از دوستان تذکر دادند( و تذکرشان هم متأسفانه به جا بود)که:طرح این عنوان ،بهانه بدهد به دست بعضی ها و باز تبلیغ دینی!و انتقاد علمی برای آن عده از مردم حوالی شان که:به به!  چشممان روشن!مؤمنین!شیعه را هم حزب اش کردند...دیگر چه چیزی ماند که اینها نکنند!؟اگر گفتید چرا؟از ما سؤال کنید تا جواب همهء مشکلاتتان داده شود:اینها می خواهند ما مردم شیعهء اهل بیت(ع) را - از دم – حفظی[حزبی]کنند! حفظی ها که می دانید کی ها بودند؟آدم حفظی – که تلفظ صحیح تر و علمی ترش:حبزی(!) می باشد – یعنی آدم بی دین،دشمن خدا.

 

پس معلوم شدکه آن مطلب صحت دارد که می گویند اینها،در منازلشان نمازخانه های مخصوصی دارند که وقتی تنها می شوند،به آنجا رفته،در را می بندند و با دستِ بسته نماز می خوانند!کسی که به نقل یکی از دانشجویان خودش گفته است،ما با یهود دشمنی نمی ورزیم،بلکه با اسرائیل دشمنیم،آنهم نه به خاطر دینش،بلکه به خاطر اینکه فاشیست است و پایگاه استعمار و امپریالیسم!خب بله،آدم حبزی(!) با این جور چیزها مخالف است،آدم مسلمان است که دشمنی اش به خاطر دین است.با یهودی دشمن است،اگرچه در صف فدائیان فلسطینی با اسرائیل بجنگد،دوست مسلمان است اگرچه از اسرائیل هم فاشیسم تر و امپریالیسم تر و استعمار تر باشد.شب اول قبرت از عقیده ات می پرسند و از عملت،نداشتی،از محبت اهل بیت(س) می پرسند و از ولایتت،نمی پرسند که تو فاشیستی یا امپریالیست؟!!!

ادامه دارد...


لابد داستان تسبیحات حضرت زهرا(س) و به خصوص فلسفهء آموزنده و انسانی و عدالتخواهانهء آن را میدانید که  وقتی فاطمه(س) از پیامبر اکرم (ص) درخواست کردند که خدمتکاری را به ایشان اختصاص دهد تا در کارهای خانه،کمک کند،پیامبر(ص) به جای آن،ذکر مخصوصی را که بعدها به تسبیحات فاطمه زهرا معروف شد به ایشان یاد دادند [34 مرتبه الله اکبر،33 مرتبه الحمد لله و 33 مرتبه سبحان الله].


البته آن تسبیحات،صرفا ورد خوانی خاطرجمعانهء یک آدم بی دردی که مغزش فلج است و احساسش سنگ،فقط زبانش با لبها و دندانها و سقف دهانش بازی می کند نیست؛بلکه یک روشنفکر مسئول انقلابی – که استخدام و استثمار انسان از انسان را فاجعه می بیند و از اینکه تنها دختر و عزیز ترین دختر پیامبر(ص) و بلند پایه ترین بانوی جامعهء خویش،از طرف پدر و رهبر مسلمین،به کار کردن محکوم شده است و از داشتن یک خدمتکار،محروم،به هیجان می آید – تسبیحات فاطمه را بهتر می فهمد و عمیق تر و آموزنده تر،تا یک زاهد عابد مسلمانا،که در ذکر،فقط تسبیح می ساید!ایکاش،علیرغم اقتضای زمانه و همدستی و همداستانی خواص ضد مذهبی و عوام مذهبی و عوامفریبان ضد مذهب و ضد مردم که پوستین اسلام را وارونه بر تنش کرده اند،به این مذهب رو کنند و لااقل برای شناختن،بدان بیندیشند.

ادامه دارد...