سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

در قسمت قبل به اینجا رسیدیم که ما نباید فقط به فکر ثواب آخرتمون باشیم؛بلکه اعمال ما باید نتیجهء دنیوی هم باید داشته باشه؛مخصوصا در مورد اعمالی که از نظر شرع اسلام،واجب به حساب میاد و ترک آنها گناه و مستلزم عذاب دنیوی و اخروی.الان میخوام این مسئله رو بیشتر موشکافی کنیم: 

نماز و روزه و خمس و زکات و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،جزو واجبات دین ما به حساب میاد که با فراهم بودن شرایط مخصوص به هر کدام،باید اون اعمال رو به جا آورد.

اما نکتهء مهم اینجاست که نمی توان هیچ عمل واجب رو جایگزین عمل واجب دیگر کرد.یعنی نمیشه به جای نماز،به جهاد رفت و یا به جای حجّ، روزه گرفت و ...

هر کدام از این اعمال،در جای خودشون واجب هستند و ترک آنها مستلزم عذاب.

البته در درون احکام نماز و روزه و حجّ،به تعداد محدودی واجب تخییری وجود داره:منظور از تخییری،اینه که مثلا ما در رکعت سوم و چهارم نمازهای واجب،به جای حمد و سوره،تسبیحات اربعه بخونیم و یا مثلا به جای چهار رکعت نماز ظهر روز جمعه،دو رکعت نماز جمعه بخونیم و یا مثلا در کفّارهء روزه،به جای شصت روز روزه،به شصت نفر فقیر،غذا بدهیم و ...

اما در مورد اصل نماز یا روزه یا...،اجازهء چنین جایگزینی هائی رو نداریم و هر کدوم از اون اعمال واجب،در جای خودشون باید انجام بشن...

حال حساب کنید که وقتی ما اجازه نداریم که یک عمل واجب رو با عمل واجب دیگری جایگزین کنیم،آیا این اجازه رو خواهیم داشت تا به جای یک عمل واجب،یک عمل مستحب رو جایگزین کنیم؟مطمئنا شما هم با من موافقید که جواب این سؤال،منفی است...

اما در جامعه مون می بینیم که متأسفانه برخی افراد ناآگاه و یا مغرض،به بهانه های واهی که ابدا مورد قبول شرع نیست،این جایگزینی رو انجام میدن و حتی اونو تبلیغ می کنن:

مثلا به جای رفتن به حج،هزینهء اون رو به فقرا و یا فلان امامزاده و بهمان مسجد و یا فلان بیمارستان و ...صرف می کنن...

یا مثلا به جای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،به گوشهء مسجد یا حسینیّه ای پناه برده و به راز و نیاز و عبادت می پردازن...

وقتی از این افراد،در مرد این عمل نادرست شون سؤال می کنی،چنین توجیه می کنند که چرا باید پولها مون رو به جای فقرای کشورمون،به جیب اعراب و مقامات وهابی عربستان بریزیم و یا مثلا ادعا می کنن که در فلان کتاب دعا نوشته شده که اگه فلان دعا رو بخونید،اجر هفتاد تا شهید رو خواهید برد و از این نوع توجیهات...

در جواب چنین افرادی باید گفت که اولا برای رفع فقر از جامعه،منابعی مانند زکات و فطره و سایر وجوهات وجود داره که اگه مؤمنین جامعه،اونا رو درست و به موقع پرداخت کنن،فقیری در جامعه باقی نخواهد موند؛مخصوصا که دولت اسلامی هم در این مورد وظایفی داره که باید به اونا عمل کنه.ثانیا بر طبق نصّ صریح قرآن،حجّ عملی واجب است که انکار اون،معادل کفر است.خداوند در سورهء آل عمران،آیهء 97 می فرماید:

«فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ »

« در آن نشانه‏ هایى روشن است [از جمله] مقام ابراهیم است و هر که در آن درآید در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهدهء مردم است [البته بر] کسى که بتواند به سوى آن راه یابد و هر که کفر ورزد یقینا خداوند از جهانیان بى ‏نیاز است »

برخی ها فکر می کنن که حج فقط یک سفر زیارتی هستش و صرفا برای دیدار کعبه و ...؛در حالیکه حج،یک سفر عبادی سیاسی هستش که در اون،مسلمانان کشورهای مختلف،دور هم جمع میشن و از اوضاع و احوال هم آگاه میشن و مخصوصا در قبال سرنوشت همدیگه باید تصمیم گیری کنن.وحدت اسلامی در مقابل دشمنان اسلام هم از اهداف مهم اون هستش که احادیثی مانند:

من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم:هرکس شب را به صبح برساند و به امور مسلمین توجه نداشته باشد،مسلمان نیست.

کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته: همهء شما در قبال همدیگه مسئول هستید...

به این موضوع اشاره دارند. تازه اگر دقت کرده باشید،علاوه بر آیات و احادیثی که در مورد وجوب حجّ وجود داره،سوره ای هم در قرآن به نام سورهء حجّ وجود داره که بیست و دوّمین سورهء قرآن هستش.اینها همه نشانهء اهمیت این فریضهء الهی هستش...

تازه باید به این موضوع دقت کنیم که درست از روزی که دستور حجّ صادر شده،روزی وجود نداشته که در جامعهء مسلمین،شاهد وجود فقر و فقرا نباشیم و یا مثلا افراد صالح در حکومت عربستان،سر کار بوده باشند؛با این وجود،هیچ وقت و در هیچیک از آیات و احادیث،اجازهء تعطیلی این فریضهء واجب(به بهانهء فقر یا ناصالح بودن حکّام عربستان) داده نشده است و این نشانهء اهمیت این عمل است...

در مورد جایگزینی عبادت به جای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر هم توجه داشته باشیم که اگه قرار باشه برای کشته شدن در راه خدا،اجر یک شهید رو به انسان بدهند؛اما به خاطر خواندن فلان دعا،اجر هفتاد تا شهید رو به آدم بدن،اونوقت دیگه کسی انگیزهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر رو نخواهد داشت و فریضهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،عملا تعطیل خواهند شد و همه به زیارتگاهها پناه خواهند برد و به رهبانیّت روی خواهند آورد که این بر خلاف دستور اسلامه. مخصوصا که پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: رهبانیت امت من جهاد است...پس باید توجه کنیم که عباراتی مانند اجر هفتاد تا شهید،فقط به معنای کثرت اهمیت اون دعا یا عمل مستحب هستش،نه جایگزین کردن اون با جهاد و شهادت...بازم صحبت خواهیم کرد.

ادامه داره...


در قسمتهای قبل،راجع به موضوع اصول دین صحبت کردیم.الان میخوام در ادامهء بحث،برگردیم به مسائلی که به فروع دین مربوط هستش:

 آیا در اعمالی که ما انجام می دهیم،صرفا کسب ثواب آخرت کافی است یا اینکه نتیجهء آن اعمال در دنیا  هم باید مدّ نظر ما باشد؟

مثلا وقتی ما به عزاداری ابا عبدالله الحسین(ع) می پردازیم،آیا هدف ما فقط کسب ثواب برای آخرت باید باشد یا اینکه هدف از انجام عزاداری در وهلهء اول،تأثیرگذاری بر جامعه در جهت مبارزه با ظلم و اجرای فریضهء امر به معروف و نهی ازمنکر،به همان گونه که حضرت سیدالشّهدا (ع) مدّ نظرشان بود باشد؟

در این مورد اجازه دهید تا مثالی را عرض کنم:

باغبانی را در نظر بگیرید که برای آبیاری باغش،احتیاج به حفر یک حلقه چاه دارد.او چاهکنی را استخدام می کند تا در ازای دریافت پول،اقدام به حفر چاه کند.از طرفی چاهکن می داند که در آن منطقه،هیچ چاهی به آب نمی رسد؛با این وجود،اقدام به حفر چاه می کند،زیرا هرچند که آن چاه،هیچ آبی برای باغبان نخواهد داشت؛اما چاهکن،دستمزد خود را طبق قراری که با باغبان گذاشته است،دریافت خواهد کرد.

برای چاهکن،شاید اصلا مهم نباشه که چاه،به آب برسه یا نه و فقط گرفتن دستمزد براش مهم باشه و اصلا خود را ملزم ندونه به اینکه به باغبان اطلاع دهد که این منطقه،آب ندارد؛اما آیا ما هم مثل آن چاهکن که فقط به فکر دستمزد خودشه و به آب رسیدن چاه براش مهم نیست،،فقط باید به فکرثواب آخرتمون باشیم و تأثیر دنیوی و اجتماعی عزاداری ها و یا سایر اعمال ثوابمون و نتیجهء دنیوی شون برامون مهم نباشه ؟ یعنی ما در قبال جامعه مان هیچ گونه احساس مسئولیتی نداریم ؟

جواب این سؤال این است که کسب ثواب از طریق عزاداری و روضه خوانی،عملی مستحب است؛اما تأثیرگذاری بر سرنوشت جامعه،به مصداق جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،جزو واجبات دین اسلام به حساب می آید و ترک آنها مستلزم عذاب آخرت ( و یا حتی عذاب دنیوی) خواهد شد.

بسیاری افراد را می بینیم که در ایّام محرّم با جان و دل در مراسم روضه و نوحه شرکت می کنند؛اما در قبال سرنوشت جامعه شان و مخصوصا فسادها و جنایاتی که در اطراف خود می بینند، هیچ گونه احساس مسئولیتی نمی کنند و حتی این مسئله را به زمان ظهور حضرت صاحب الامر(عج)مربوط می دانند،در حالیکه وظایفی مانند جهاد و ...مربوط به تمامی زمانها،چه دوران حضور امام معصوم و چه دوران غیبت آنها می باشد.

در قسمت بعدی،این مسئله رو بیشتر توضیح خواهیم داد...

ادامه داره...


 

در قسمت قبلی،گفتیم که راجع به علت تفاوت دیه و یا ارث مردان و زنان،صحبت خواهیم کرد.سؤال میشه که چرا دیهء قتل عمد و یا غیر عمد در مرد و زن باهم متفاوته ؟ مثلا دیهء قتل غیر عمد مرد،معادل قیمت صد شتر،و دیهء قتل غیر عمد زن،پنجاه شتر هستش.یعنی دیهء مردان،دو برابر دیهء زنان.آیا از نظر اسلام،ارزش مرد،از ارزش زن بیشتره؟

برای رسیدن به جواب این نوع سؤالات،سعی می کنیم در قالب مثالهای خیلی ساده و بدون استفاده از اصطلاحات مشکل حقوقی و فلسفی،به اونها جواب بدیم:

فرض کنیم دو تا خودرو،مثلا پراید داریم که قیمت شون باهم برابر باشه.حال اگه یکی از این دو خودرو،از چراغ قرمز رد بشه و دیگری  سرعت غیر مجاز در اتوبان داشته باشه،چه جریمه ای برای هرکدوم در نظر خواهند گرفت؟مطمئنا برای اولی،جریمه ای در حدود ده هزار تومن و برای دومی،در حدود پنجاه هزار تومن.

با اینکه قیمت این دو تا خودرو برابر هستند،اما جریمهء اونا با هم متفاوت شد.علتش اینه که تعیین مقدار جریمه،به جنس یا قیمت خودرو ها ارتباطی نداره و بلکه به میزان ضرری است که به ترافیک راه ها و یا احتمال خطری که میتونه برای جامعه و افراد اون به وجود میاره،توسط کارشناسان رانندگی تعیین میشه(و البته دریافت این جریمه،جهت بازدارندگی و جلوگیری از تکرار اونا هستش) و معلومه که  رانندگان این دو خودرو،نمی تونن اعتراض کنن که چرا جریمه هاشون متفاوته.

حالا فرض کنیم دو تا خودروی متفاوت،مثلا یکی پراید و دیگری سورنتو رو جهت تعیین قیمت،پیش کارشناسان مربوطه ببریم.مطمئنا برای پراید،قیمتی حدود ده میلیون تومان و برای سورنتو،قیمتی در حدود چهل میلیون تومان پیشنهاد خواهند کرد.حال اگه این دو خودرو، هردو از چراغ قرمز رد بشن،با اینکه قیمت این دو خودرو با هم متفاوته،اما هردو جریمهء ده هزار تومانی دریافت خواهند کرد.و باز البته رانندگان این دو خودرو،نمی تونن اعتراض کنن که چرا جریمه هاشون برابره.چون ربطی به قیمت خودرو شون نداره.

میخوام بگم که مثلا در مورد خودرو،ما بیش از یک نوع نظام قیمت گذاری داریم:اولی،قیمت خود خودرو (که تعیین اون مربوط به خصوصیات خود اون خودرو،مانند فنّ آوری اون یا مرغوبیت قطعاتش و نیز امکانات و قابلیت و زیبائی و ... اون خودرو هستش)؛ دیگری نظام تعیین جریمه برای تخلفات رانندهء اون خودرو (که این یکی،هیچ ربطی به خصوصیات اون خودرو نداره و فقط بر اساس ضرر و زیانی که میتونه به دیگران وارد کنه) تعیین میشه.و نیز سایر قیمت گذاری ها مانند تعیین بیمه و گمرک و...که تعیین هر کدوم،تعاریف و راهکار های خاص خودشو داره.

در مورد انسان هم وقتی یک قتل غیر عمد اتفاق می افته،دیه ای که باید به بازماندگان مقتول پرداخت بشه،در حقیقت از نوع جریمه هائی است که مثلا در مورد عبور از چراغ قرمز توسط رانندهء متخلف پرداخت میشه؛نه قیمت خود شخص مقتول،یعنی همونطوری که جریمهء دریافتی از رانندهء متخلف،ربطی به قیمت خودرو اش نداره،دیه ای که از قاتل غیر عمد گرفته میشه،ربطی به قیمت شخص مقتول نداره،بلکه جریمه ای است بابت بی احتیاطی اون قاتل غیر عمد و بر هم زدن امنیت و آسایش جامعه .تازه مگه میشه برای انسان،قیمتی تعیین کرد؟اون صد تا شتر و یا در مورد خانم ها پنجاه شتر ( و یا قیمت معادل ریالی شون) قیمت اون مرد یا زن حساب نمیشه.

اصلا هیچ انسانی راضی نمیشه که مثلا فرزندش رو به قیمت صد شتر و یا حتی هزار شتر بفروشه.انسان موجودی مثل پراید یا سورنتو و ویلا و باغ و... نیست که بشه براش قیمتی تعیین کرد.انسان اشرف مخلوقاته که هیچ تفاوتی بین انسانها و حتی بین زن و مرد در اصل انسانیت شون وجود نداره. خداوند در سورهء حجرات آیهء 13 می فرماید:

یا أیُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَلیم خبیر.

ای مردم! بی تردید ما همه افراد نوع شما را از یک مرد وزن (آدم وحوا) آفریدیم و شما را قبیله ای بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر بشناسید؛مسلماً گرامی ترین شما نزدخدا پرهیزکارترین شماست همانا خداوند بسیار دانا و آگاه است.

می بینیم که اصلا امتیازی به نام زن و مرد نداریم و فقط تقوی و پرهیزکاری، ملاک ارزش هستش؛جنسیّت،ملاک برتری یا تقوی نیست...

تعیین دیه و جریمهء قتل غیر عمد،نه بر اساس قیمت انسان،که بر اساس ضرری است که در جامعه به وجود میاره.خداوند در سورهء نساء آیهء 34 می فرماید:

  الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ....مردان،سرپرست و نگهبان بر زنانند...

مفسرین قرآن،معنای واژهءقوّام رو در این آیه ،برتری مردان از جهت توانائی اداری، اجرائی، قدرت دفاع، تحمل کارهای سخت و سنگین ذکر کرده اند و در ارتباط با موضوع تفاوت دیه هم این مسئله،چنین توضیح داده میشه که وقتی یک مرد کشته میشه، در حالت کلی و به مصداق این آیه،علاوه بر خود مرد، تکیه گاه یک زن هم از بین رفته و دوبرابری دیهء مرد نسبت به زن،از این دیدگاه قابل توضیح هستش...

در جامعه مون هم ما با مشکلی به نام زنان سرپرست خانواده مواجه هستیم که زنی به دلیل نداشتن سرپرست و تکیه گاه،با مشکلات و حتی مفاسد زیادی در سطح جامعه مواجه میشه،اما در مورد مردان،این قضیه،حساسیت زیادی نداره...می بینیم که دستورهای اسلام،چه نکته سنجی هائی رو داره که ما ازش غافلیم...

تازه باید این مسئله رو هم بهش توجه داشت که ممکنه در نگاه اول،این تفاوت دیه،نوعی ظلم به زنان در نظر بیاد؛در حالیکه اگه بر فرض محال، این تفاوت دیه،واقعا ظلم به حساب بیاد،این مردان هستند که مورد ظلم واقع میشن،نه زنان.ممکنه پرسیده بشه چرا؟خوب دقت کنید:

برای زن مقتول غیر عمد،پنجاه شتر و برای مرد مقتول غیر عمد،صد شتر تعیین شده؛اما مگه این دیه رو خود اون زن یا مرد دریافت می کنن؟اون زن و مرد که در قید حیات نیستند که چیزی دریافت کنن؛بلکه بازماندگانش هستند که دریافت می کنند.فرض کنیم زن و شوهری وجود داشته باشند و هیچ ورثهء دیگه ای نداشته باشن:اگه زن کشته بشه،پنجاه شتر به وارثش،یعنی شوهرش داده میشه.اما اگه مرد کشته بشه،صد شتر به وارثش،یعنی زنش داده میشه...حالا حساب کنید اینجا زن،بیشتر بهره برده یا مرد؟

موضوع بعدی،در مورد ارث زنان هستش که چرا زنان،نصف مردان ارث می برن؟

به طور خیلی خلاصه عرض کنم که امام جعفر صادق(ع) در این مورد می فرمایند:اسلام،سربازی رو از عهدهء زن برداشته و به علاوه،مهریّه و نفقه (یعنی خرجی زن) رو به نفع زن، بر مرد لازم شمرده و در بعضی جنایات اشتباهی که خویشاوندان جانی باید دیه بپردازن،زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف هستش...برای توضیحات بیشتر،به کتاب نظام حقوق زن در اسلام،تألیف استاد مطهری مراجعه کنید.

ادامه داره...

 


نظر

در قسمتهای قبلی به اینجا رسیدیم که انسان باید به اصول دینش،یقین پیدا کنه و نمیتونه به صرف پیروی از علما،به اصول دین،معتقد بشه.

الان وقتی از یک شیعه می پرسیم که چرا به صرف شیعه بودن خانواده ات شیعه شدی،ادّعا میکنه که شیعه شدن من به دلیل حقانیّت شیعه است.[همونطوری که اگه از یک نفر سُنّی بپرسیم که چرا سُنّی شده ای،ادعا خواهد کرد که به دلیل حقانیت این مذهب، سُنّی شدم ]می پرسم که دلیل حقانیت شیعه چیه،جواب میده:

مرحوم علامهء امینی،کتاب الغدیر؛

مرحوم میر حامد حسین هندی،کتاب عبقات الانوار؛

مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین،کتاب المراجعات؛

مرحوم سلطان الواعظین شیرازی،کتاب شبهای پیشاور؛

و بسیاری علمای دیگر هم کتابهائی در حقانیت مذهب شیعه نوشتن و برحق بودن شیعه رو اثبات کردن...

میپرسم آیا شما این کتابها رو خوندی؟میگه نه؛احتیاجی به خوندن اینا نیست،همین علما،انسانها و علمای موثّقی هستن و حرفشون برای همهء ما حجت هستش...

میگم شما هنوز این کتابها رو نخوندی و قبولشون کردی؟تازه اگه می خوندی،میشد تقلید کورکورانه.باید اون کتابها رو بخونی و دلایل مذاهب مختلف رو باهم مقایسه بکنی تا به یقین برسی و  بتونی در مقابل بمباران تبلیغاتی اونا،دچار شک و تردید نشی...

الان خیلی ها رو در جامعه مون میشناسیم که نسل اندر نسل،شیعه بودن؛اما به محض شنیدن چند تا ادعای به ظاهر زیبا و روشنفکرانه،مانند تطبیق انتخابات سقیفه به دموکراسی و (نعوذ بالله) تشبیه جنگهای پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به خشونتگرائی و (العیاذ بالله) تهمت یاغی گری به امام حسین(ع) و اصحاب گرانقدرش،دچار شک و تردید شده و به اون حرفای قشنگ،اعتقاد پیدا کردن.

همچنین با شنیدن تئوری بیگ بنگ و ادعای به وجود آمدن تصادفی و خود به خودی جهان،نسبت به توحید و یگانگی و حتی وجود خداوند،دچار تردید شدن و با شنیدن تئوری تناسخ و حلول روح انسانهائی که می میرند،در جسم انسانها یا حیوانات یا گیاهان دیگر در همین دنیا، نسبت به معاد،بی اعتقاد شدن.یا مثلا با شنیدن تئوری داروین در مورد تبدیل میمون به انسان، اشرف مخلوقات بودن انسان در ذهنشون زیر سؤال رفته...

یا با شنیدن ادعاهائی در مورد تساوی حقوق زن و مرد،نسبت به موضوع تفاوت ارث زن و مرد و نیز تفاوت دیهء زن و مرد که بر اساس حکمت خاصی در اسلام وضع شده،لب به اعتراض گشودن...[در این مورد هم در پست های آینده،توضیح میدم]

خلاصه اینکه اگه انسان مسلمان در اصول دینش به مرحلهء یقین نرسیده باشه،مطمئنا دچار خیلی مشکلات و انحرافات و یا حتی بدفرجامی در آخرت میشه...

بازم صحبت خواهیم کرد...

ادامه داره...


نظر

در قسمت قبلی این پست به این نکته اشاره شد که در حالت کلی،یک انسان مسلمان و بالاخص یک فرد شیعه باید به اصول دین،یقین پیدا کنه و نباید در این اصول،از دیگران و حتی علما،تقلید کنه.برای توضیح بیشتر و بهتر مسئله،اول سعی می کنیم اصول دین رو تعریف کنم و در قسمت بعد،به توضیحات دیگرش بپردازیم:

1) توحید یعنی اینکه ما معتقد باشیم که آفریدگار و پروردگار ما یکتاست و خداوند متعال،هم ما رو آفریده و هم ما رو پرورش و تربیت کرده و در این زمینه ها،از هیچ احدی کمک نگرفته و اصولا تا زمانی که خودش اراده نکنه،هیچ موجودی،نه به وجود میاد و نه می تونه ارادهء انجام کاری رو داشته باشه...

با پذیرفتن این اصل،صف ما از صف کفّار (یعنی کسانی که خدا رو کلاً انکار می کنن) و نیز صف مشرکین (یعنی کسانی که به بیش از یک خدا اعتقاد دارن و یا در انجام آفرینش و پرورش موجودات،برای او شریک قائل هستن)جدا میشه...

2) معاد یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ،دوباره زنده خواهند شد و به حساب اعمال نیک و بد آنها رسیدگی و به آنها پاداش یا عذاب داده خواهد شد...

با پذیرفتن این اصل،صف ما از کسانی که مرگ رو پایان کلی دنیا می دونن و به زنده شدن بعد از مرگ،اعتقادی ندارن؛و نیز کسانی که به تناسخ (به معنای قرار گرفتن روح یک انسان مُرده در جسم انسان یا حیوان یا گیاه دیگر در همین دنیا)اعتقاد دارن،جدا میشه...

3) نبوّت یعنی اینکه خداوند برای هدایت بشر،انسانهائی رو به عنوان پیامبر و نبی،ارسال می کنه تا انسانها رو به راه راست و توحید هدایت کنن...بر طبق اعتقاد مسلمانان،اولین پیامبران،حضرت آدم(ع) و آخرین آنها حضرت محمّد ابن عبدالله(ص) می باشد که بعد از ایشان،هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد...

با پذیرفتن اصل نبوّت،صف ما از کسانی که نبوّت رو قبول ندارن،مانند کفّار و مشرکان و نیز صابی مذهبان (یعنی کسانی که خدا رو قبول دارن؛اما پیامبران رو قبول ندارن) جدا میشه و نیز با پذیرفتن رسالت حضرت محمّد(ص)،صف ما از صف پیروان سایر ادیان مانند مسیحیت و یهودیت و ...جدا میشه....

4) عدل یعنی اینکه خداوند در آفرینش و پرورش و نیز پاداش و جزا دادن به بندگانش،کوچکترین ظلمی نمی کنه و اصولا انگیزه و احتیاجی برای ظلم کردن نداره و بر اساس حکمتی که بر خود فرض دونسته،با اونا برخورد میکنه. با پذیرفتن این اصل،صف ما از اشاعره (یعنی گروهی از اهل تسنّن که ادعا می کنن حتی اگه خداوند،پیامبرانش رو به جهنم ببره و یا جنایتکاران رو به بهشت ببره،عین عدله؛چون خداوند،صاحب اختیار بنده هاشه)جدا میشه...

[ توضیح اینکه بر اساس اعتقادات شیعه و معتزله (یعنی گروهی دیگر از اهل سنّت)،عدل و ظلم،هر کدوم تعریف خاصّ خودشونو دارن و بُردن پیامبر به جهنم و یا بُردن جنایتکار به بهشت،هرچند که خدا توانائی و اختیار چنین کارهائی رو داره ،بر خلاف تعریف عدل و ظلمه.شاهد قضیه اینه که خداوند در سورهء انعام آیهء 54 می فرماید:«... کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... پروردگارتان رحمت را بر خود واجب و مقرّر کرده...»]

5) امامت یعنی اینکه بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)خداوند،افرادی رو به عنوان امام و پیشوای مسلمانان انتصاب میکنه تا ضمن هدایت مسلمانان،به تفسیر و توضیح آیات قرآن و سایر دستورهای اسلام که در زمان پیامبر(ص) فرصت پرداختن به اونا برای پیامبر(ص) پیش نیومد (و نیز یک سری وظایف دیگه )بپردازه...

با پذیرفتن اصل امامت،صف ما از صف تمام اهل سنّت و نیز تمام کسانی که جانشینی انتصابی امامان دوازده گانه رو به جای پیامبر(ص) قبول ندارن،جدا میشه...

در قسمت بعدی،به موضوع عدم اجازهء تقلید در اصول دین خواهم پرداخت...

ادامه داره...


نظر

در پست قبلی به اینجا رسیدیم که ما در جائی که باید از علما پیروی کنیم(یعنی احکام فروع دین) عملا پیروی نمی کنیم و در جائی که نباید از کسی تقلید کنیم(یعنی اصول دین) متأسفانه تقلید می کنیم.می خوام این قضیه رو توضیح بدم:

بیشتر افراد جامعه، احکام شرعی شون رو در دوران کودکی و معمولا بیشترش رو در محیط خانواده یاد می گیرن که بعضا تا آخر عمر هم به همون شکلی که یاد گرفتن،انجامش میدن.

حتی بعضی افراد،به هیچ رساله ای مراجعه نمی کنن و سؤالات شرعی شون رو همینطوری از این و اون سؤال می کنن.

عموما پدر و مادر ها هم که نه عالم دینی هستن و نه حتی سواد لازم رو دارن.

مهم تر از اون اینکه خیلی از احکام فروع دین،مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،اصلا در محیط خانواده و حتی در سطح جامعه به کودکان و سایر افراد،آموزش داده نمیشه.

بدتر از همهء اینها،خرافات و مسائل اشتباه و انحراف انگیز زیادی در سطح خانواده ها و جامعه وجود داره که بعضا می بینیم که حتی دامن افراد مؤمن و یا افراد تحصیل کرده رو هم گرفته.

بعضا می بینیم که برخی افراد،با این توجیه که ما خودمان عقل داریم و نیازی به پیروی از علما یا رساله هاشون نداریم،نسبت به علما و رساله هاشون،بی توجه هستن...

عدهء دیگری هم که مواضع سیاسی علما رو با مواضع سیاسی خودشون مغایر و متضاد می بینن،این تفاوت سلیقه رو هم بهانه ای برای پیروی نکردن از علما قرار میدن.

به عنوان یک مثال ساده،اگه یک روز به مسجد محله تون مراجعه کنید و به نماز جماعت  نمازگزاران ،به دقت نگاه کنید،خواهید دید که هر کدوم از نمازگزاران،اعمال ظاهری نماز رو به شکلی که در کودکی یاد گرفته و معمولا هیچ شباهتی به دستور علما نداره،انجام میده.کافیه که شما یکبار از روی رسالات،نحوهء انجام تکبیرة الاحرام یا قنوت و یا سایر اعمال ظاهری نماز رو بخونید و بعدش ببینید که چند درصد نمازگزاران،اونا رو درست انجام میدن.سایر عبادات هم از این قضیه،مستثنی نیستند...

همچنین چه در سطح مساجد و چه در سطح جامعه،ما شاهد خرافات زیادی هستیم که اصولا بایستی علما و صاحبنظران جامعه،این مسئله رو مورد توجه و تذکر قرار بدن و افراد جامعه رو متقاعد کنن تا دست از این اعمال خرافی بردارن...

با اینکه همهء ما صاحب عقل و شعور و حتی سواد و تخصص هستیم؛اما وقتی که مریض می شویم و یا مثلا خودروی شخصی مون دچار خرابی میشه،به پزشک یا تعمیرکار خودرو مراجعه می کنیم؛زیرا پزشک یا تعمیرکار خودرو،علاوه بر اینکه مثل ما عقل دارن،در زمینهء شغلی خودشون،تخصص و تجربهء لازم رو هم دارن که ممکنه من و شما،اونا رو نداشته باشیم و به همین جهت،به اونا مراجعه می کنیم....در مورد احکام دینی هم با اینکه همهء ما مثل علما،صاحب عقل و شعور هستیم؛اما تخصص و تجربه ای رو که علمادر مورد احکام دین دارن،بیشتر ما ممکنه نداشته باشیم؛مخصوصا که به دست آوردن احکام فروع دین،مستلزم سالها تحصیل و تحقیق در قرآن و احادیث و اصول فقه و زبان عربی و ... هستش که انجام این تحصیلات،برای همهء افراد جامعه،ممکن نیست؛همانگونه که به دست آوردن تخصص پزشکی یا مکانیک خودرو و ... برای تمامی افراد جامعه امکان نداره...

احکامی مانند نماز و روزه، هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی ندارن؛به همین جهت،نباید مواضع و عقاید سیاسی یک عالم دینی،بهانه ای باشه برای عدم پیروی ما از احکام غیر سیاسی.البته ممکنه برخی از افراد نفوذی از سوی دشمنان اسلام ، لباس علما رو پوشیده باشن و به قصد تخریب اعتقادات مردم،حرفهائی بزنن یا احکامی رو صادر کنن که البته معمولا اینگونه افراد،از طرف حوزه های علمیه،به مردم معرفی میشن که در سالهای اخیر،مواردی رو شاهد بودیم:نمونه اش آن فردی که ادعا کرده بود اگه انسان روزه،تشنه بشه،خوردن آب باعث باطل شدن روزه اش نمیشه!!!

اصول دین به مواردی اطلاق میشه که دین و مذهب ما رو از کفّار و مشرکان و نیز سایر ادیان و مذاهب جدا می کنه که این اصول رو هر انسان مسلمانی باید خودش بر اساس عقل و تشخیص خودش به دست بیاره و به اونا یقین پیدا کنه.

به همین جهت،اگه کسی در اصول دینش یقین نداشته باشه،در زمرهء کفار و مشرکین قرار میگیره.از طرفی،یقین نداشتن به اصول دین،باعث میشه که انسان مسلمان در مواجهه با عقاید دیگر ادیان و مخصوصا شبهاتی که از سوی دشمنان اسلام مطرح میشه، دچار شک و تردید و حتی یأس و ناامیدی و در نهایت،انکار دین و اصول اون بشه.

مهم تر از اون اینکه از سوی علمای بزرگوار نقل شده  که وقتی انسان در حال احتضار و مرگ قرار می گیره،شیطان تلاش می کنه تا ایمان و اعتقاد شخص محتضر را به شک و تردید و یأس و ناامیدی تبدیل کنه و اون شخص،بدون ایمان و اعتقاد از دنیا بره.تنها راه چاره اینه که انسان در طول زندگی اش،به یک ایمان مستقرّ دست پیدا کنه و این ایمان،زمانی به دست میاد که اولا شخص،شناخت علمی و عقلی کافی نسبت به اصول دین پیدا کنه و در مرحلهء بعدی،با انجام کامل واجبات و نیز پرداختن به مستحبّات و توسّل به معصومین(ع) و مخصوصا دوری از گناهان و توبه کردن از گناهان قبلی،به یقین قلبی و ایمان مستقرّ برسه... در قسمت بعدی،بیشتر صحبت خواهم کرد...

ادامه داره...


نظر

همهء ما حروف الفبا رو در کلاس اول ابتدائی، یاد می گیریم و این الفبا رو،تا آخر عمر،مورد استفاده قرار میدیم و هیچ وقت نمی تونیم به مرحله ای برسیم که ادعا کنیم دیگه نیازی به اون الفبا نداریم...(حتی اگه قصد اقامت دائم در یک کشور خارجی رو داشته باشیم،مجبوریم که الفبای اون کشور رو هم یاد بگیریم و تا زمانی که در اون کشور اقامت و یا رفت و آمد داشته باشیم،از الفبای اون کشور،بی نیاز نیستیم...)

اما باید توجه کنیم که علیرغم اهمیت یادگیری الفبا در کلاس اول ابتدائی،هیچ آدم عاقلی در اون کلاس ،درجا نمی زنه و متوقف نمی شه و حتما برای یادگیری مطالب دیگر،به کلاسهای بالاتر میره و این یادگیری رو،چه به صورت رسمی و چه به صورت عمومی،تا اواخر عمر،ادامه میده؛مخصوصا در این زمانه که دامنهء علم و مخصوصا نیازمندی های انسان به علوم جدید و به روز،به مراتب بیشتر و وسیع تر از گذشته است.

مشابه این قضیه رو ما در مورد دین و دستورها و آموزه های اون داریم که به دلیل فطری بودن نیاز انسان به دین،هر انسان عاقلی نیاز داره که دین خودش رو بهتر و بیشتر بشناسه تا بتونه نیازمندی هاش رو به دین،تأمین کنه.

اگه ما رساله های عملیّهء مجتهدین بزرگوار رو به الفبای دین تشبیه کنیم،هر انسان دینداری[در صورتی که خودش مجتهد نباشه]،لازم می بینه که احکام عملی دینش رو از طریق رسالات عملیّه،به عنوان الفبای دینی اش یاد بگیره( حتی در صورتی که آن مجتهد از دنیا بره و مجتهدین بعدی،بقا بر پیروی از میّت رو جایز ندونن،لازمه که به مجتهد اعلم زنده مراجعه کنه و احکام دینی اش رو از اون مجتهد زنده دریافت کنه...)

اما هیچ مسلمان عاقل و مسئولیت پذیری،همانگونه که در کلاس اول ابتدائی،درجا نمی زنه و برای یادگیری مطالب بیشتر و به روز تر،به کلاسهای بالاتر میره،در مورد دینش هم همین طریق رو طی می کنه و علیرغم  پایبندی به رسالهء عملیّه تا آخر عمر،حتما و حتما به یادگیری مطالب جدیدتر و اساسی تر دینش هم مبادرت می ورزه و در رسالهء عملیه،متوقف نمیشه.

هر چه زمان میگذره،نیاز ما به دین و طبیعتا کسب اطلاعات دینی بیشتر میشه.مخصوصا در این دوره و زمانه که هم علم پیشرفت کرده و با سرعت بیسابقه ای هم در حال گسترش هستش،نیاز دینداران به یافتن جواب سؤالاتی که با توسعهء علوم و جوامع در مورد دین به وجود میاد و مخصوصا شبهاتی که توسط دیگران به اساس ادیان وارد میشه،بیشتر احساس میشه.

شاید در نگاه اول،به نظر بیاد که این وظیفهء علماست که جواب سؤالاتی از این نوع رو پیدا کرده و در اختیار مردم قرار بدن و مردم عادی کوچه و بازار،در این مورد وظیفه ای ندارن.هرچند که این وظیفهء علماست که با توسعهء علوم،به نظریه پردازی های جدید در حوزهء مسائلی که به دین مربوط می شود بپردازند؛اما عامّه مردم هم لازم است که از یافته های جدید علما باخبر بشن.زیرا اولا هرچه قدر اطلاعات عمومی مردم بیشتر باشه،بهتر می تونن به دستورها و آموزه های دینی عمل کنند و نظر شارع مقدّس رو تأمین کنن؛ثانیا در مواجهه با شبهاتی که توسط پیروان سایر ادیان و یا افراد بی دین مطرح میشن،دچار شکّ و  تردید ویرانگر و مخرّب نشن(متأسفانه این موضوع در جامعهء ما وجود داره که تا دو تا شکّ و شبهه و یا چند تا حرف ظاهرا زیبا و مردم  پسند از طرف دیگران مطرح میشه،خیلی ها دچار تردید های ویرانگر در ایمان و اعتقادات شون میشن و دست از آموزه های دینی برمیدارن)

حتی در مورد احکامی که انسان از مجتهدین پیروی می کنه،هر قدر اطلاعات عمومی و نیز اطلاعات شرعی اش در مورد حکمت و هدف اون احکام بیشتر باشه،اونا رو، هم درست تر و هم با یقین بیشتری انجام میده و دچار تردید نمیشه.

همانطوری که سواد و اطلاعات عمومی یک مریض،میتونه به پزشک معالج،کمک کنه تا مریضش رو سریعتر و بهتر مداوا کنه،اطلاعات عمومی و بینش صحیح مسلمانان هم میتونه به علما کمک کنه تا در سطح جامعه بتونن آموزه های دینی رو بهتر تبلیغ و اجراء کنن.

 یکی از دلایل عقب ماندگی جوامع دینی،مخصوصا جامعهء دینی ما اینه که ما به دستورهای دینی مون چندان اهمیت نمیدیم و خیلی سرسری به اونا نگاه می کنیم.نه به دنبال یادگیری هستیم و نه به دنبال به روز رسانی اطلاعات دینی مون و نه حتی سؤال کردن از علما در مورد شبهات دینی.

بر طبق نظر علمای شیعه،انسان در کشف اصول دین(توحید،عدل،نبوّت،امامت،معاد)نمیتونه از علما پیروی کنه و حتما باید به اندازهء توانائی عقلی اش،در مورد اونا مطالعه کنه و به یقین برسه.

اما در مورد احکام فروع دین(نماز،روزه،خمس،زکات،حجّ،جهاد،امر به معروف،نهی از منکر،تولّی،تبرّی)اگر انسان خودش مجتهد نباشه و توانائی به دست آوردن اون احکام رو نداشته باشه،باید از مجتهد اعلم پیروی بکنه...

متأسّفانه در جامعهء دینی مون شاهد هستیم که دقیقا برعکس اینها عمل می کنیم:همه مون شیعه شدیم،همونطوری که همهء مسیحی ها مسیحی شده اند:یعنی همونطوری که یک مسیحی در خانوادهء مسیحی به دنیا اومده و مسیحی شده؛ما هم چون در خانوادهء شیعه به دنیا اومده ایم،شیعه شده ایم. همونقدر که یک مسیحی،دینش رو برحق و درست میدونه،ماهم تشیّع خودمون رو برحق و درست می دونیم؛در حالیکه می بایستی با مطالعهء جدّی آثار علما و مقایسهء اون با ادعاهای علمای سایر ادیان و مذاهب،دین و مذهب برحق رو کشف می کردیم...

در مورد احکام هم،اونا رو دقیقا به شکلی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام میدیم؛نه به شکلی که در رسالات عملیّه نوشته شده...

ادامه داره...


نظر

در عوض،جامعه ای رو هم در نظر بگیرید که نه خانواده هاش،خانواده های موفقی هستن و نه دولتمردای جامعه شون،می تونن به سرنوشت خودشون مسلط باشن...به نظر شما کدوم یک از این دو جامعه میتونه منظور نظر خدا و پیغمبرش باشه؟

در آموزه های اسلام در مورد تربیت فرزندان،مطلبی وارد شده که البته تحقیقات و یافته های روانشناسان،شباهت زیادی به اون مطلب داره و اون اینکه:

کودک تا هفت سالگی،مانند یک فرمانده هستش،یعنی هر چی خواست،یا باید به حرفش گوش کرد و یا اینکه با زبان خوش،از اون خواسته اش منصرف کرد.

از هفت سالگی تا چهارده سالگی،نقش یک فرمانبردار رو داره که باید به حرف بزرگتر ها گوش بده که البته در اون مقطع سنی،روحیهء حرف شنوی و یاد گرفتن مهارتهای زندگی و مخصوصا آداب معاشرت و نیز دستورهای دینی و تربیتی رو داره که باید در این مقطع،این جور مسائل رو به کودک یاد داد.

از چهارده سالگی به یعد،کودک نقش یک مشاور رو داره که باید اونو در کارها شراکت داد و از نظراتش استفاده کرد و حتی مسئولیت برخی کارهای ساده رو به عهده اش گذاشت و ازش انتظار انجام اونها رو داشت.

در صورتی که این سه مرحله به درستی طی بشه،این فرزند،در 21 سالگی به حدی خواهد رسید که می تونه زندگی خودش رو اداره کنه و حتی مستقل بشه...

امید:لطفا بحث رو جمع بندی کنید.

جمال:اگه قراره که دنیای ما به تعبیر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم،مزرعهء آخرتمون باشه،پس باید محصولات این مزرعه به قدری مرغوب و با کیفیت باشه که بتونه در اون دنیا مورد استفاده قرار بگیره.

محصول با کیفیت هم نیاز به آب و خاک و کود مواد معدنی و هوای سالم و تصمیم گیری های درست و ... داره که بدون اینها نمیشه اون محصول مورد نظر رو به دست آورد...

پس ما برای تأمین کردن آخرتمون،چاره ای نداریم جز ساختن دنیا مون و اونهم زمانی امکان پذیر هستش که از تمام امکانات خدادادی مون (و از جمله حق انتخابمون) به درستی بهره ببریم و اون امکانات مون رو با دست خودمون به دیگرون نسپاریم و نابودش نکنیم.

مخصوصا که ما وظیفهء زمینه سازی برای ظهور مصلح جهانی رو داریم،باید از این حق انتخاب مون استفاده کنیم تا بتونیم قدمی در راه این زمینه سازی برداریم.

بارها و بارها در جامعه شاهد بوده ایم که افرادی می خواستن کارهای بزرگی انجام بدن،اما به خاطر مخالفت های بی دلیل و غیر موجه بزرگترهائی که هیچ گونه درکی از اهمیت اون کارها نداشتن،از انجام اون کارهای خطیر،محروم شدن...

امید:اما باید توجه داشت که توجه نکردن به حرف پدر و مادر،گناه هستش و حتی ممکنه به عاقّ والدین هم منتهی بشه.

جمال:اتفاقا به مسئلهء مهمی اشاره کردید که باید این مسئله رو کاملا روشن کنیم:

جواب مختصرش اینه که امکان نداره شارع مقدس،از طرفی به موضوع احترام به پدر و مادر و تبعیت بی چون و چرا از اوامر و نواهی اونا اشاره بکنه،و از طرفی هم به انسان،اختیار تصمیم گیری فردی قائل بشه.

جواب کلی اش که البته کمی تخصصی هستش،اینه که اولا فرزندان تا اونجائی میتونن به حرف پدر مادر گوش کنن که دستورهای اونا،دستورهای گناه و معصیت نباشه:

دراصول فقه،قاعده ای وجود داره که میگه:

مقدمهء گناه،گناه است....

وقتی شما بدون هیچ دلیلی،اختیار زندگی تون رو به پدر مادرتون واگذار می کنید،ظاهرا کار خداپسندانه ای کرده اید و مرتکب گناه نشده اید،اما این واگذاری اختیار به پدر مادر،ممکنه مقدمهء یک گناه باشه:مثال بزنم:

فرض کنید که پسری عاشق دختری شده که کاملا مناسب و کفو هم هستن و میتونن تمامی احتیاجات همدیگه رو،اعم از جسمی و روحی تأمین بکنن؛اما چون مثلا مادر پسره با مادر اون دختره،اختلافاتی داره،پسرش رو از ازدواج با اون دختره نهی می کنه و در صورتی که پسر اصرار به ازدواج با اون دختر بکنه،اونو تهدید به نفرین و عاقّ کردن و حرام نمودن شیر خودش میکنه.در عوض،دختر دیگه ای رو برای پسره در نظر میگیره که مناسب و کفو پسره نیست ولی پسره،باز هم از ترس عاقّ شدن،مجبور میشه که با اون دختری که مناسبش نیست،ازدواج کنه.ظاهرا پسره به حرف مادرش گوش کرده ،اما چون اون دختر،مناسبش نیست،این ازدواج،بعدا باعث بروز اختلافات شدید و ناراحتی های آتی بشه و حتی باعث این بشه که پسره(و یا دختره) خدای ناکرده،چشمشون به دنبال ناموس دیگران بیفته (متأسفانه  اینها واقعیت های تلخی هستش که در جامعهء ما وجود داره و برای از بین بردن آنها چاره ای جز بیان آنها نیست) و در نهایت به طلاق منجر بشه.پس می بینید که حرف شنوی پسره،ظاهرا ثواب داره،اما مقدمهء گناهان بسیاری ممکنه بشه...

امید:یعنی شما می فرمائید که انسان در اینگونه موارد،نباید تابع پدر و مادرش باشه تا باعث گناه و یا حتی مقدمهء گناه نشه؟

جمال: دقیقا.و به تعبیر بهتر،انسان باید بتونه بین احترام به پدر و مادر خودش و نیز حق انتخاب خودش که اونهم از طرف خداوند،داده شده،تعادل برقرار بکنه....در غیر این صورت،نمیتونه اونطور که خدا خواسته،به سرنوشت خودش مسلط بشه و جامعه اش رو بسازه...همونقدر که احترام به پدر و مادر،از سوی خداوند واجب شده،استفاده از اختیار و آزادی و حق انتخاب هم از سوی خداوند برای انسان دستور داده شده.

امید: علت به وجود آمدن اینگونه ناهماهنگی ها در جامعه چیست؟

جمال:عدم شناخت دقیق احکام دینی و افراط و تفریط در اون ؛

عدم شناخت حکمت آموزه های دینی،اعم از اصول و فروعش و روح و هدف تشریع اصول و احکام ؛

 کم اطلاعی مردم و خرافه گرائی اونها ؛

 عدم احساس مسئولیت کسانی که متولی امور دینی و اجتماعی مردم هستن و در مورد خرافه گرائی مردم و نیز تبعیت چشم بستهء اونا روشنگری نمی کنن؛

 و مخصوصا این موضوع که متأسفانه برخی بزرگترها از موضوعاتی مانند عاقّ والدین به عنوان وسیله ای برای تحمیل خواسته های غیر منطقی خودشون به فرزندانشون سوء استفاده می کنن...

... پایان ...

 


نظر

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟ 

جمال:این موضوع رو باید به طور کلی،حلاجی کرد:در دین اسلام،به موضوع احترام به مادر،بیش از احترام به پدر،سفارش شده است؛با این وجود،هیچ وقت برای ازدواج دختر،اذن مادر رو شرط ازدواج نگذاشته و فقط اذن پدر رو شرط دونسته.ما نباید با تفسیر به رأی احکام دین،اونا رو خودسرانه تغییر بدیم یا جا به جا کنیم.چون هر کدام از اون احکام،حکمت خاص خودشو داره و نمیتونیم اونا رو به سلیقه یا آداب و رسوم خودمان عوض کنیم.

دستور اسلام در مورد ازدواج اینه که دختران در اولین ازدواجشون،با اجازهء پدر ازدواج کنن؛اما بعضا در جامعه مون می بینیم که:

به جای پدر دختر، مادر یا برادر یا سایر بزرگترهای خانواده و فامیل تصمیم گیری میکنن و اون تصمیم رو به دختر و پدرش تحمیل میکنن.

یا مثلا برای پسران هم پدر یا مادر و خواهر و عمو و برادر و... تصمیم گیری می کنن و به پسره تحمیل می کنن.

یا مثلا در ازدواج دوم یا سوم دختر هم پدر یا دیگران تصمیم گیری می کنن.

حتی برای ازدواج دوم یا سوم پسر هم بزرگترها دخالت می کنن.

هیچ کدام از موارد بالا،مورد قبول خداوند نیست و همهء اینها و نظایرشون،رسم و رسوم غلطی است که مردم از خودشون اختراع کرده اند...حتی بعضا می بینیم که مثلا زنی که  شوهرش فوت شده است،برادر شوهرش  اجازه نمیده که زن بیوهء برادرش،دوباره ازدواج کنه؛(در حالیکه بر طبق قوانین شرع،هر زن بیوه ای،بعد از تمام شدن عدّهء وفات شوهرش، در ازدواج مجدد،کاملا صاحب اختیار هستش و نیازی به اجازهء پدرش و مخصوصا اجازهء خانوادهء شوهر فوت شده اش نداره)

 

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و مخصوصا حق نداریم رسم و رسوم غلطی رو که در جامعه مون به وجود اومده،به اسم اسلام،به دیگران و فرزندانمون تحمیل کنیم.

اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تمایزی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و زمانی برسه که اون تفاوت کشف بشه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر علی شریعتی میگفت:اون موقعی که در اروپا مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در اون مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و عقدش کردیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم سن داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترهای با تجربه و دنیا دیده اش واگذار کنه؟

جمال:هرچند که استفاده از تجربیات بزرگترها و رعایت احترام و مصلحت اندیشی های اونا لازم و ضروری هستش،اما توجه کنیم که انسانی که یاد می گیره که خودش تصمیم بگیره و جرأت تصمیم گیری پیدا می کنه،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و مهم تر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت ما و یا حتی سایر افراد جامعه رو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خانواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

ادامه دارد...


نظر

 

امید: لطفا در مورد حق انتخاب انسان و اختیار و اراده و آزادی اون توضیح بدید. 

جمال: حتما اصطلاح امانت الهی و یا تعبیر دیگرش،بار امانت رو شنیدید:همونی که در قرآن،بهش اشاره شده که خداوند متعال می فرماید: 

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس آنها  از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند [ولی انسان] آن را برداشت.به راستى او ستمگرى نادان بود...(احزاب-72).

و حافظ شیرازی هم در موردش میگه:

آسمان بار امانت نتوانست کشید؛

قُرعهء فال به نام منِ دیوانه زدند...

حالا اینکه مصادیق این امانت دقیقا چیه،باید به کتب تفسیر قرآن مراجعه کرد؛اما مطمئنا یکی از وجوه این امانت،موضوع آزادی انسان و اختیار وی و مخصوصا حق انتخاب و ارادهء اونه،چون بارزترین تفاوت نوع بشر با سایر موجوداتی مثل فرشتگان الهی و نیز حیوانات، عقلانیت و اراده و قدرت انتخابش هستش:اگه انسان اختیار و حق انتخاب نداشته باشه،موضوع ثواب و گناهش هم بی معنا میشه.یعنی اگه انسان مثلا مجبور به انجام گناهی باشه یا مجبور به انجام ثوابی باشه،نه عذاب کردنش عادلانه است و نه پاداش دادن بهش حکیمانه است...

خداوند به انسان حق انتخاب داده تا راه خودش رو و در نتیجه،سرنوشت خودش رو با عقل و درایت و فهم خودش گزینش کنه و در ازای اون،پاداش و یا احیانا عذاب دریافت کنه.حالا اینکه چرا خدا این گونه انسان رو آفریده و هدفش از اینگونه آفرینش چی بوده، موضوع بحث ما نیست.فقط همین قدر بدونیم که در قبال حق انتخابی که دریافت کرده ایم،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

قرآن کریم می فرماید:

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا:(سورهء دهر،آیهء 3)

 ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.

اگر نتونیم موضع صحیح و تصمیم عاقلانه ای در مورد حق انتخاب خودمون اتخاذ بکنیم،نمی تونیم از این حق خدادادی مون به درستی استفاده بکنیم و سرنوشت خودمون رو به خوبی رقم بزنیم...

امید:البته این یک بحث فلسفی پیچیده است و پرداختن به اون،در یک مقاله و یک پست،امکان پذیر نیست...لطفا اون قسمتش رو که مربوط به زندگی عادی و روزمرهء ما هستش،توضیح بدید.

جمال:به عنوان یک نمونهء بارز و عینی،موضوع ازدواج رو مثال می زنم:

بر طبق دستور های اسلام،آقایان، در صورتی که رشید شده باشن و بتونن خوب و بد رو از هم تشخیص بدن،کاملا صاحب اختیار زندگی شون هستند و در تصمیم برای ازدواج،نیازی به اذن و اجازهء والدین ندارند؛هرچند که به عنوان رعایت احترام بزرگترها و مخصوصا استفاده از تجارب ارزشمند آنها،لازمه که در انتخاب همسر،نظر اونا رو هم در نظر بگیرن.

در مورد خانم ها هم برای اولین ازدواجشون،اذن و اجازهء پدر،و در صورت زنده نبودن پدر،اذن و اجازهء جدّ پدری (یعنی پدر پدر)،لازم هستش.در صورتی که جدّپدری هم در قید حیات نباشه،نوبت به قیّم می رسه که توسط حاکم شرع تعیین میشه.

البته این بدان معنا نیست که خانم ها حق انتخاب نداشته باشن؛بلکه فقط در اولین ازدواج،باید اجازهء پدر رو هم در نظر بگیرن؛و الّا خانم ها هم مثل آقایون،باید با چشم باز و در نظر گرفتن ملاکهای ازدواج و همسرگزینی،دست به انتخاب بزنن.

از طرفی پدر یا جد پدری و یا قیّم هم حق ندارن چیزی رو به دختره تحمیل بکنن و در ازدواج و انتخاب همسر،باید رضایت قلبی دختره رو هم در نظر بگیرن.

متأسفانه در جامعهء ما،این مسائل،بعضا رعایت نمیشه:یا اصلا دختر یا پسر،هیچ اهمیتی به این موضوعات نمیدن و خودسرانه تصمیم میگیرن و تصمیم شون رو به بزرگترها تحمیل می کنن و دستور اسلام رو زیر پا میزارن و یا برعکس، از این حق و حقوق خودشون می گذرن و چشم بسته،تسلیم بزرگتر هاشون میشن که این مسئله هم مورد تأیید شرع نیست.

اگه خاطرتون باشه،سریالی به نام پدر سالار از تلویزیون پخش میشد که در اون،شخصیت اصلی فیلم یعنی اسدالله شاه فنر (که نقش ایشون رو آقای محمد علی کشاورز بازی می کردن )،همه کارهء طایفه شون بود.حتی برادر کوچکتر این آقا اسدالله،بی اجازهء برادر بزرگش،آب هم نمی خورد و این نوع رفتار  رو،احترام به بزرگتر و واجب می دونست. در مورد ازدواج و سرنوشت دخترش هم کاملا تابع آقا اسدالله بود...توجیهش هم این بود که چون آقا اسدالله برادر بزرگتره،نباید روی حرفش حرف زد...

اما این نوع اخلاق،مورد قبول اسلام نیست:هرچند که احترام به بزرگترها واجبه،اما اگه مصلحتی در پیروی بی قید و شرط از نظرپدر بزرگ یا عموی بزرگتردر امر ازدواج دختر وجود داشت،مطمئنا اسلام خودش دستور میداد که هر دختری باید با اذن و اجازهء پدر بزرگ،و در صورت زنده نبودن،با اجازهء عموی بزرگتر و در صورت عدم وجود عموی بزرگتر،با اجازهء پدر ، ازدواج بکنه؛در حالیکه هیچ یک از علمای اسلام،چنین حکم و فتوائی صادر نکرده اند...

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟


ادامه دارد...