سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی


80.روشنفکر مسئولی که دامنهء مسئولیتش را،نه در تنگنای حقیر و سطحی و گذرای یک موضع گیری پلتیک و در تغییر مکانیکی روابط تولید توزیع و مصرف کالا(که فرهنگ غربی می فهمد)،بلکه در وسعت و ژرفا و اوج و اصالت و صلابت و سهمگینی و نگاهی مشرف و چند بعدی و جوهرشکاف و آفریننده و عمل ثوری مقلب القلوب و الابصار انسانی می یابد،که در معادل اسلامی آن،میثاق فطرت و رسالت نبوت و امامت معنی می دهد،به خوبی آگاه است که اسلام زدائی انسان های ما در جامعهء بزرگ اسلامی،مصادرهء فجیعی است که آنان را تا سطح ملت های مجبور به تقلید از غیر،سقوط می دهد.

81.یک روشنفکر فاقد مسئولیت،با رها کردن ایمان خویش به اسلام،می تواند خود را از اسلام رها کند؛اما روشنفکری که در قبال مردمش مسئول است و آگاهی و هدایت و بسیج قوم خود را بر عهده دارد و در جست و جوی تفاهم و پیوند و خویشاوندی با مردم است...نمی تواند چشم خویش را بر واقعیت عمیق و نیرومندی که در عمق تاریخ و وجدان مردمش ریشه دارد،فروبندد و مانند فیلسوفی مجرد اندیش،آنچه را نمی پسندد،بی باک و لاابالی،به دور اندازد و خود را آسوده کند.

 

82.جهان سوم،به رغم تمام کمبودهایش،دو گنجینهء بزرگ را داراست که آن دو دنیای غنی و قوی[شرق و غرب]،آن را فاقدند.یکی میراث یک تاریخ عمیق و لبریز از فرهنگ عظیم بشری است و دیگری،تجربهء شکست این دو حریفی است که یکی از آزادی،گنج قارونی نهاد و دیگری از برابری،قصری فرعونی، و هر دو از انسان،بردگانی ذلیل و پیروانی پوک یا پلید،در پیشگاه بت مصرف!

 

83.در قرن بیستم،در آن سو به لجن کشیده شدن دموکراسی،لیبرالیسم و آزادی فردی و حرمت حقوق انسانی که پس از انقلاب کبیر فرانسه جان گرفته بودند،با ظهور قدرت سرمایه داری و حکومت پول و کیش سوداگری و زرپرستی و حاکمیت مطلق روح پست و پلید و دنیوی که در آن،علم را و عشق را هم با پول،میتوان خرید و انسان،جز در رابطهء تولید و مصرف،هیچ معنائی ندارد و وجود،جز مقدار موجودی،هیچ ارزشی ندارد.

 

84.و در این سو،به لجن کشیده شدن آرزو های بلند و نیاز های فطری و حیاتی و اجتماعی انسان امروز:اشتراک همهء مردم در برخورداری از همهء نعمت های حیات و سرمایه های طبیعت،عدالت و برابری و توحید اجتماعی...

 

85.اکنون می توان ضجهء تلخ و دردناک و دلخراش روح مجروح و نومید انسان این عصر را که در برزخ میان این دو دوزخ زمین شکنجه می شود،از حلقوم نویسنده ای که عمر را در عشق دو بهشت آزادی و سوسیالیسم سوخته و گداخته است شنید.

 

86.آه،عشق! میشود که من،خدا و عشق هر سه باهم توطئه ای می کردیم و جهانی دیگر می ساختیم؟به قول رادها کریشنان:ما اساسا بدین توطئه فرا خوانده شده ایم.

 

ادامه دارد......