سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

 

این نهضتی که به سرعت دارد وجدان نسل جوان را فتح می کند؛و مهم تر از آن،امواج آن،سطح تودهء مردم مذهبی و سنتی و حتی بازار و روستا را فرا می گیرد؛و زمینه را برای یک حرکت اجتماعی بزرگ و عمیق بر اساس ایدئولوژی انقلابی اسلام،که همان تشیع علوی و ولایت خاندان و مکتب ائمهء راستین و خط مشی تاریخی شیعهء آزاد عدالتخواه ضدّ خلافت است،فراهم می سازد.
این مائیم که مسئولیت آن را داریم که اسلام را از صورت سنت های منجمد و شعائر موروثی و عادات مذهبی ناآگاه و خرافه های پوچ،که فقط نسل پیرِ خوکرده به آن را می تواند قانع کند؛و در این صورت،از حرکت زمان و تغییر نهاد های اجتماعی فردا برکنار خواهد ماند؛به صورت یک ایدئولوژی مسئولیت آفرین خودآگاه و هدایت کننده طرح کنیم تا نسل فردا و رهبران تعیین کنندهء زمان و زندگی و فکر و فرهنگ فردا،که تحولات اجتماعی را رهبری می کنند،نه تنها از آن نفرت نکنند؛و آن را سدّ ارتجاعی و سَمّ خرافی و عامل تضعیف و تخدیر اندیشه ها و اراده ها تلقی ننمایند؛بلکه به قدرت سازندگی و نقش مترقی و نیروی بیدار کننده و بسیج کنندهء آن ایمان پیدا کنند و به خاطر حقیقت یا حداقل مصلحت،بر آن تکیه کنند؛و به جای مبارزه با آن،به ترویج و تقویت آن بپردازند.

وجود عدهء زیادی افراد مؤمن،موفقیت یک ایمان به حساب نمی آید؛بلکه ارزش یک ایمان،به این است که زندگی کند و رشد و نموّ و تکثیر داشته باشد.وگرنه مذهبی که به صورت یک موجود منجمد و متحجر درآمده و عقیم شده است،هرچند در حال حاضر،اکثریت تودهء عوام به آن وابسته باشند،مرده است و از دست رفته.زیرا نباید دید که پیروان یک مذهب در یک مملکت چند میلیون نفر است؛بلکه باید دید در صحنهء زندگی و زمان و فکر و حرکت و تحول جامعه و تغییر نسل و کُون و فساد عقاید و ارزشها و فرهنگ ها و نهاد های اجتماعی و سیر تاریخ به سوی فردا،این مذهب،حضور دارد یا نه؟

آنچه برای من بزرگترین امید تسلیت بخش نیرو دهنده است،این است که بر خلاف سالهای پیش،اکنون مسلم است که فردا،روشنفکران و رهبران فکری و سازندگان فرهنگ و فکر و جامعهء ما در آینده،ماتریالیست های غرب زده یا شرق زده،مارکسیست ها یا ناسیونالیست ها نخواهند بود.بلکه روشنفکرانی خواهند بود که اسلامِ «علی»وار و خط مشی «حسین»وار را به عنوان مکتب فکری نهضت اجتماعی و ایدئولوژی انقلابی خود انتخاب کرده اند.هم اکنون اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطائی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط وجهان بینی انحرافی و خرافی و جهالت پرور و تقلید سازی،که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود،و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام،آزاد شده است.و هم اسلام آزاد،بتواند از کنج محراب ها و حجره ها و تکیه ها و انحصار به مراسم تعزیه و مرگ،به صحنهء زندگی و فکر و بیداری و حرکت و زایندگی پا گذارد.به خصوص قرآن را از قبرستان و دست آخوندهای قبرستانی،به متن صحنهء کشاکش های زمان بازآورد،و ابتکار هدایت و خلاقیت و ویرانگری و سازندگی را به دست وی سپارد.

اگر قرآن،«هدی للمتقین و للعالمین» است،مگر جز به این معنی است؟و مگر جز این است که ما در قبال آن چنین مسئولیتی داریم؟

و آیا تحقق چنین هدفی و انجام چنین مسئولیتی،با رعایت آن گونه مصلحت اندیشی های محلی و تقیّه پرستی های سنتی ممکن است؟

آیا،کسانی که هنوز در قرن حاضر جرأت نکنند از چند آخوند درباری سیصد سال پیش،که حاشیه نشین شاه سلطان حسین صفوی بوده اند،انتقاد علمی کنند،و حتی اهانت های وقیح و کثیف آنان را به ساحت مقدس خاندان پیغمبر(ص) و ائمهء اطهار(ع) رد نمایند،لیاقت آن را دارند که اسلام را در این عصر نجات دهند؟

ادامه دارد...