سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

 

این بحث،همیشه در تاریخ و فرهنگ و فلسفه و دین،مطرح بوده – و اکنون نیز بیش از همیشه مطرح است – که آدمی چگونه باید زندگی کند؟و چگونه رفتاری باید داشته باشد؟و بیش از این دو سؤال،پرسش حساس تری مطرح است که:«چگونه باید باشد؟»یعنی،«چگونه باید بشود؟»

 

در این پرسش های اساسی،که مجموعا اخلاق و یا انسان شناسی مطرح است،می خواهم این مسئله را عنوان کنم که توحید،به عنوان یک اعتقاد،و به خصوص به عنوان یک جهان بینی،چه نقشی دارد؛و برای آن ها که به توحید معتقدند،مسئلهء اخلاق و مسئلهء خیر و شر و مسئلهء فداکاری و ایثار و مسئلهء ارزش ها،در نتیجه کیفیت رفتار اجتماعی و یا کیفیت زندگی انسانی و فردی،در رابطه با دیگری و دیگران چگونه است.

 

در تعریف حقیقی و درست،اخلاق،به معنای طرح ابعاد اصلی و اساسی شخصیت انسان ایده آل است؛و بحث اخلاقی،یحثی است که مسئلهء ارزش ها را توجیه می کند.ارزش،مفاهیم یا مصداق های خاصی است که با سود،مغایر – و گاهی متضاد – است.

 

ارزش،عبارت از رابطهء خاصی است که انسان با شیء،فرد،و یا یک رفتار خاص دارد،که در آن سود و نفع نیست؛بلکه به صورت زیان و نفی سود و نفع،مطرح است.

 

در اخلاق قدیم و جدید،از بیان ارسطو گرفته تا سارتر،سخن از خیر و شر می رود؛یعنی اخلاق،علمی است که دعوت به «خیر» و نهی از «شرّ» می کند.یکی از ابعاد تشخیص،برای تحقق اخلاق،خیر و شر است.اما اگر اخلاق،فقط بحث خیر و شر باشد،به صورت یک علم ذهنی و کلامی و فلسفی در می آید؛و فقط به درد تدریس می خورد و ذره ای تأثیر در زندگی اجتماعی و فردی نخواهد داشت.

 

بنابراین،مشکل اخلاق،مشکل تشخیص خیر و شر نیست،بلکه مشکلِ خودِ آدم است؛مشکل انسانی است که در برابر خیر و شر قرار گرفته است؛مشکلِ انتخاب کنندهء خیر و شر،نه تمییز خیر و شر و تقسیم امور به خیر و شر!

 

آن چه که در تمدن امروز و فرهنگ انسان معاصر،اساسی ترین خطر را به وجود آورده،و مهم ترین مسئله ای است که همهء اندیشمندان به آن می اندیشند،مسئلهء بحران اخلاقی است،و فرو ریختن همهء ارزشهای انسانی و اخلاقی.بحران فلسفی و فکری و فرهنگی انسان امروز،بحران اخلاقی است.به دلیل اینکه «ایثار» قابل توجیه نیست؛و در اخلاق مادی،عاملی بیرونی وجود ندارد تا فرد را علیرغم میل خود،به انتخاب «خیر» وادار کند.

 

اساسا اعتقاد به ارزش های اخلاقی و اصل ایثار،برای انسان عقلی و منطق دکارتی امروز،قابل توجیه نیست؛و فلسفه های جدید نتوانسته اند اخلاقی متناسب با جهان بینی و منطبق با ارزشهای انسانی و توجیه کننده برای بشر امروز بسازند و جانشین مذهب کنند.زیرا همیشه مذهب،زیربنای اخلاق بوده است و اکنون با کنار گذاشتن مذهب،همهء پایه های اخلاقی فرو ریخته است.چه،اخلاق،روبنای مذهب است.

 

به قول ژان ایزوله،از ابتدای تاریخ فلسفه تا امروز،همهء کوشش ها این بوده است که بدون خدا،مکتبی اخلاقی طرح کنند و اخلاق را از زیربنا و پایگاه مذهبی اش جدا کنند و بر خود اخلاق،یا بر انسان دوستی،یا بر فلسفهء ماتریالیسم و یبا بر منطق،استوارش کنند.اما همهء کوشش ها بی ثمر مانده؛و هرگاه که خواسته اند اخلاق را از زیربنای همیشگی اش جدا کنند،فرو ریخته است.

 

اخلاق که بحث «چگونه زیستن» و «چگونه بودن» آدمی است – آن چنان که من می اندیشم – بر سه اصل استوار است.و هر مکتبی – چه مذهبی و چه غیر مذهبی،معنوی یا مادی،ایده آلیستی یا رئالیستی – باید این سه اصل را طرح و روشن کند؛که اگر طرح نشود،یا مبهم بماند،اخلاق،استوار و قابل تحقق نیست.و اما آن سه پایه یا سه اصل:

ایثار – ملاک خیر و شرّ – آمر و ناهی

 

ادامه دارد...