سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

کسی که طرح بنائی در ذهن و هدفی برای ساختن ندارد،اگر انبوه متراکم این همه مصالح ساختمانی را نداشته باشد،راحت تر است.این است که می بینیم عالِم و متخصص بی ایمان،بی هدف و بی خودآگاهی،موجودی است زشت تر از یک عامی،یک اُمّی.یک روستائی پاک،یک چوپان آزاد و یک ایلاتی فطری صاف و ساده،خیلی قابل تحمل تر و حتی «آدم تر» است از یک عدد «علامه»ء پر فیس و افادهء بی آرمان و بی مسئولیت و بی درد،که خود،دردی است بی درمان.

این است فرق «ابوذر» و «ابو علی سینا».«معتقدِ مجاهد» و «عالِمِ مجتهد»،«روشنفکرِ متعهد»و«دانشمندِ محقق»،«آگاه و مسئول و آرمانخواه»و«متخصص بی آرمان بی ایمان»،فرق بین «عقیده»و«علم»،«ایدئولوژی»و«فرهنگ».

علم،هنر،ادب،فلسفه،صنعت،انسان،زندگی،اخلاق،و حتی «وجود»،هنگامی «معنا» پیدا می کند و «روح» می گیرد و «جهت»،که در یک «ایمان» جای گیرند؛در نظام اعتقادی یک «مکتب» قرار داشته باشند.

و این همه،هنگامی ممکن است که همهء اینها بر اساس یک «جهان بینی» استوار باشند و با این «ملاک» توجیه و تفسیر شوند.

یک) جهان بینی: جهان بینی عبارت از نوع تلقی ای است که انسان از«هستی» یا «وجود» دارد.مقصود از جهان بینی،دید فلسفی و نوع تعبیر و تلقی اعتقادی ما از جهان است؛نه نظریهء فیزیکی دانشمندان از هستی یا طبیعت؛آنچنان که سارتر یا پاپ یا برهمن،دنیا را می فهمند،نه آنچنان که لاپلاس و گالیله و کپرنیک و نیوتن و انیشتن و پلانگ از آن سخن می گویند:«جهان بینی»،نه «جهان شناسی».

دو) انسان شناسی یا «اومانیسم»:عبارت از نوعی تلقی صاحب مکتب است - بر اساس جهان بینی اش – از موجودی به نام انسان؛که چیست و چه باید باشد.وقتی یک «مکتب» از «انسان» سخن می گوید و از «انسان شناسی» تعریف می کند،مقصودش تعریف و معنا و حقیقت انسان،در تلقی فلسفی و اعتقادی است،نه واقعیت موجود آن در علوم،از قبیل:فیزیولوژی،بیولوژی،پسیکولوژی،آنتروپولوژی و...؛مقصود،«حقیقتِ نوعیِ انسان» است،در عقیدهء او و در چشمِ مکتبِ مرامی و بینش عقیدتی،و نه در چشم خشک علمی.

 

«حقیقت» انسان،نه «واقعیت» او؛آنچنان که فلسفه و مذهب و هنر از او سخن می گویند؛مثلا بودا . کنفوسیوس و سقراط و افلاطون و ولتر و روسو و هگل و مارکس و تولستوی و سارتر و یا ابراهیم(ع) و مسیح(ع) و محمد(ص) و علی(ع) و یا هومر و گوته و حافظ و مولوی و تاگور و ...؛نه کلود برنارد و داروین و فروید.

 

سه) جامعه شناسی:مقصود،جامعه شناسی در یک مکتب است؛نه جامعه شناسی به عنوان یک علم و در نظر یک استاد دانشگاه.در اینجا مقصود،اعتقاد خاص انسان است بر اساس و به اقتضای مکتب اش،به جامعهء بشری و نظامی که برای آن قائل است،و نوع تلقی ای که از جامعهء بشری دارد.جامعه شناسی – در اینجا «جامعه بینی» - در یک مکتب،مشخص می کند که جامعه را چگونه واقعیتی می داند و چگونه آن را از نظر فکری و اعتقادی می شناسد.

چهار) فلسفهء تاریخ:مقصود از فلسفهء تاریخ،یعنی تلقی و مفهوم و حقیقت و حرکت و هدفی که فلاسفه یا پیامبران برای تاریخ – به عنوان یک واقعیت واحد و دارای معنا و جهت – قائلند.یعنی آن چنان که ابن خلدون و ویکو،امرنف،هگل،مارکس،امرسون،سارتر و تاین بی،آن را می فهمند،نه مورخان یا تاریخ نگاران بزرگی چون هرودوت و توسیدید و گیبون و طبری و بیهقی و ...

ادامه دارد...