سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

 

اسلام،مثل هر عقیدهء دیگر،تا وقتی در پوستهء جامد موروثی و بی مسئولیت فردی اش مطرح است،تا وقتی که در رابطهء بین فرد و خدا و بین زندگی فردی و آخرت مطرح است،از جهت آن که به صورت یک نیرو نیست و به صورت یک قدرت در زمان،مطرح نمی شود،دشمن ندارد،جلویش باز است و کسی به حساب اش نمی رسد.درست مثل کشوری که نفت ندارد،طلا هم ندارد،کائوچو هم ندارد و بنابراین خیالش از شرّ استعمار راحت است.

اسلامی هم که بو و خاصیت ندارد،از شرّ دشمن خیالش راحت است و دنیا برایش امن و امان و آرام است.هرکس بیاید،و هر جور که بشود،و دُور زمانه،دست هر کس که بیفتد،به هر حال به این اسلام،احترام می گذارد.چرا؟زیرا نیروئی است که برای هر قدرتی که موجود باشد،مسلّما ضرر ندارد،و نود درصد هم منفعت است.حداقل برای سرگرم کردن تودهء مردم،به کار می آید.و این نقش،نقشی است که برای هر قدرتی که روی کار باشد،در هر شکلی و با هر ایدئولوژی ای،مفید است.

اما وقتی که اسلام می خواهد از پوستهء جامد و سنتی قرون وسطائی اش بیرون بیاید و از رابطهء فردی اش و از محدودهء اخلاقی و روانی و شخصی و درونی اش خارج شود و به صورت یک موج،یک دعوت،یک رسالت،یک مسئولیت،و به صورت یک عاملِ ساختنِ انسان و جذب نسل جدید درآید،و در وسط زمین و زمان مطرح شود،خطرناک می گردد.

«اُمَّةً وَسَطاً»،یعنی گروهی که در وسط معرکهء زمان مطرح است.«وسط» یعنی این که اُمّت،در متن زمان و متن جامعه و صحنهء درگیری های فکری و اجتماعی و عرصهء نیروها و جناح ها مطرح است،حضور دارد.از گوشهء محرابش،مدرسه اش،حجره اش،به عرصهء کوچه و خیابان آمده،در متن اندیشه ها،در وجدان زمان و در صحنهء درگیری ها حضور پیدا کرده و ناچار جبهه گرفته است و ناچار دشمن و دوستش را می شناسد.می داند کجا قرار گرفته است،پس ناچار جهت دارد؛و وقتی جهت داشته باشد،معلوم است که تمایل اش به کدام طرف است و تضادّش با کدام طرف؟همهء دنیا برایش شمال و جنوب و مشرق و مغرب دارد؛گیج و گنگ و بی ربط با همهء واقعیات نیست.

وقتی که مسئله به این صورت،به صورت یک حرکت مطرح می شود،قیام می کند و می ایستد و خود به خود،به همان اندازه که امکانات تازه به دست می آورد،به همان اندازه که اوج می گیرد،به همان اندازه که در زمان حاضر،حضور می یابد،به همان اندازه که غنی می شود،قوی می شود،تکامل پیدا می کند،زنده می شود؛به همان اندازه هم البته آسیب پذیر می شود و به همان اندازه هم دچار خطر می گردد و به همان اندازه هم تمامی مخاطرات،از اطرافش به وی هجوم می آورند.و او نیز به همان اندازه باید برای حفظ خودش و شناخت موقعیت اش و جهت گیری درست در برابر این خطرات،حساسیت و هوشیاری داشته باشد.

الان اسلام در تنگنائی شدید قرار گرفته است که هر دو سو باهم،و شاید با آگاهیِ هم،بمباران می شود؛ و معلوم است که این اسلام،با این شکل،تضاد پیدا می کند؛اما با چه چیز؟:هم با منفعت ها و قدرت ها و طمع های جهانخواران؛هم با مکتب ها و ایدئولوژی ها و مذهب ها و عقائدی که مدعی نجات و دعوت انسان اند.یعنی اسلام،یک «هَوو» پیدا می کند و یک «دشمن»؛یک «رقیب» پیدا می کند و یک «خصم».

«قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا...: حفظ کنید خودتان و خانواده تان را از آتش...‏ »،الان بیش تر از موقعی که این سخن گفته شده است،دامنه و عمق و سهمگینی و خطر پیدا کرده است.ای کاش پیغمبر(ص) می بود و آتش های امروز را می دید که چگونه به دامن و به درون ما پیچیده اند؛و هیچ کس هم نیست که قطره ای،آب سردی بر روی این آتش بپاشد تا لااقل نیروی مقاومت این نسل را بیفزاید و رنج وی را تخفیف دهد.

همهء سرمایهء ما،همین بچه ها،به خصوص آنها هستند که درست در همان جبهه های رویاروی هستند؛هم جبههء مبارزه و هم خطر،و خود را مسئول احساس می کنند.اگر این نسل از دست برود،دیگر هیچ چیز نداریم و باید منتظر قیامت باشیم!همه اش همین است و بقیه اش تماما جزو باستان شناسی است.

ادامه دارد...