سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

طبیب که کاملا در پاسخ گیر کرده بود،گفت:

 

من نمی توانم بفهمم که عقل بدون حواس،چیزی را درک کند.

 

در اینجا امام چون می بیند که طبیب خیلی علاقه مند است از راه حس خدا را درک کند،به طور مشروح بیان می فرماید که چگونه عقل از راه حواس پنج گانه با مطالعهء پدیده های هستی می تواند به وجود خدا پی برد،و سپس در توضیح این معنی که روح(مرکز عقل)بدون حواس پنج گانه می تواند ادراکاتی داشته باشد می فرماید:

آیا خواب دیده ای که مشغول خوردن و آشامیدنی بطوریکه احساس لذت کنی؟

 

طبیب:آری.

 

امام:خود را در خواب،در حال خنده و یا گریه و یا در حال گردش در شهر هائی که قبلا آن را دیده ای،یا اصلا آن را ندیده ای،مشاهده کرده ای،بطوریکه مشخصاتی را که از آن شهرها می دانی در خواب ببینی؟

 

طبیب:آری، بی اندازه.

 

امام:آیا یکی از اقوام و خویشاوندان خود را که مرده است در خواب دیده ای که مانند پیش از مرگ،آنها را بشناسی؟

 

طبیب:آری خیلی زیاد.

 

امام:در حال خواب،به کمک کدام یک از حواس،عقل تو مرده ها را شناخته و با آنها سخن گفته و از غذای آنها خورده و در شهر گردش کرده و خنده یا گریه نموده است؟

 

طبیب:نمی توانم بگویم با کدام حس،این کار ها در حال خواب از حواس ساخته نیست،چون حواس،در حال خواب مانند مرده می شوند که نه می شنوند و نه می بینند.

 

امام:پس از بیدار شدن،آنچه در خواب دیده ای کاملا به یاد داری و برای دوستان نقل می کنی؟

 

طبیب:آری همین طور است_بلکه_گاه می شود واقعه ای را پیش از وقوع،در خواب می بینم و پیش از اینکه شب شود،آن واقعه در خارج اتفاق می افتد.

 

امام:کدام حس سبب می شود که آنچه را در خواب دیده ای در حافظهء تو بماند تا پس از بیداری یادت باشد؟

 

طبیب:در این امر،حس دخالتی ندارد.

 

امام:باز هم اعتراف نمی کنی که در حال خواب،امور مذکور را روح،که مرکز عقل است درک می کند؟

 

طبیب:آنچه در خواب می بینم مانند سراب است،چگونه وقتی کسی از دور،سراب را می بیند،آب می پندارد ولی وقتی نزدیک می شود می بیند چیزی نیست،خواب هم همینطور.

 

امام:چگونه آنچه را در خواب دیده ای مانند خوردن غذای ترش و شیرین،و سرور و غم،به سراب تشبیه می کنی؟

 

طبیب:چون وقتی به مکان سراب می رسم،هیچ می شود،همانطور،وقتی که بیدار می گردم،آنچه را در خواب دیده ام،نابود می گردد.

 

امام:اگر چیزی را بگویم که در خواب دیده ای « و بر خلاف سراب که هیچگونه اثر عینی ندارد،در تو اثر گذاشته باشد، و از آن لذت برده باشی »سخنم را تصدیق می کنی؟

 

طبیب:آری.

 

امام:آیا تا به حال در خواب،آمیزش جنسی با زنی ناشناس یا شناس انجام داده ای تا اینکه محتلم شوی؟

 

طبیب:آری بی اندازه.

 

امام:آیا به همان اندازه که در بیداری از آمیزش جنسی لذت می بری،در خواب لذت نمی بری،و به همان اندازه که در بیداری از تو منی خارج می شود در خواب خارج نمی شود؟این معنی،ادعای تو را در مورد تساوی خواب و سراب باطل می کند.

 

طبیب:کسی که در خواب محتلم می شود در خواب همان چیز هائی را می بیند که در بیداری به وسیلهء حواس دیده.

 

امام:این سخن،نظریهء مرا تائید می کند،زیرا «ناخودآگاه»تو اعتراف کردی که عقل پس از تعطیل شدن حواس،می تواند چیزهائی را درک کند،بنابراین چگونه شناخت عقل را در حالی که حواس تعطیل نشده اند انکار می کنی؟

 

طبیب:فکر می کردم نمی توانی «مسئلهء شناخت را حل کنی»و اکنون مطالبی می گوئی که قدرت پاسخ گوئی ندارم.

 

امام:گواه صدق مطالب گذشته را در همین جلسه برایت بیان می کنم.

 

طبیب:بفرمائید که من در این مسئله سرگردان شده ام.

 

امام:در مورد کارهای تجاری،و یا صنعتی،و یا ساختمانی،آیا اینطور نیست که ابتدا فکر می کنی، و پس از تفکر در مقام عمل،طرحی را که درست و زیبا تشخیص داده ای پیاده می کنی؟

 

طبیب:چرا همین طور است.

 

امام:آیا در فکر کردن،از هیچ یک از حواس خود کمک می گیری؟

 

طبیب:نه.

 

امام:آیا نمیدانی که پیام عقلت به تو حقیقت دارد؟

 

طبیب:قطعا مطلب همین طور است،بیشتر توضیح بدهید تا بطوری کلی شک و تردید از دلم پاک شود.

 

امام به سخن ادامه داد،و گفت و گو بین او و امام طول کشید تا آنجا که هیچ شبهه ای در مسئلهء شناخت خدا در دل طبیب نماند،و با کمال صراحت اعلام کرد:

 

 

«گواهی می دهم خدائی جز الله وجود ندارد، و او یکتا و بی همتاست»

 

 

(این مطلب،از کتاب بحث آزاد در اسلام،اثر محمد محمدی ری شهری انتخاب شده است.این کتاب هم آن را از کتاب بحارالانوار علامه مجلسی(ره)جلد سوم صفحات 152 تا 193نقل قول کرده است.)..........پایان.