سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

 

طبیب:از چه راهی یقین به خدائی کنم که حواسم آن را درک نمی کند؟

امام:از راه همین هلیله که می خواهی با آن دارو بسازی.(هلیله،میوهء درختی است که در هندوستان می روید و در طب به کار می رود)

طبیب:اگر چنین باشد مطلب بهتر ثابت می شود،زیرا این دلیل تجربی است و مورد پذیرش علم قرار گرفته است.

امام:من هم می خواهم از راه این هلیله،خدا را برای تو ثابت کنم چون نزدیک ترین چیز هاست به تو،و اگر چیزی نزدیکتر از آن بود،به آن استدلال می کردم،زیرا هر چیزی را که تصور کنی دارای ترکیب خاصی است که دلالت بر مصنوع بودن آن می کند...این هلیله را می بینی؟

طبیب:آری

امام:آیا آنچه را که در میان این هلیله پنهان است مشاهده می کنی؟

طبیب:تا نبینم،نه

امام:قبول داری که این هلیله دارای هسته ای است که تو آن را نمی بینی؟

طبیب:تا ندیده ام چه می دانم،شاید هیچ چیز در آن نباشد.

امام:قبول داری که در پس این پوست،مغز یا چیز دیگری وجود دارد که فعلا از تو پنهان است؟

طبیب:تا نبینم نمی دانم،شاید باشد و شاید نباشد...

امام:قبول داری این هلیله در زمینی می روید؟

طبیب:آن زمین و این یک هلیله را دیده ام...

امام:این هلیله ای را که می بینی،آیا دلالت بر وجود هلیله های دیگری که ندیده ای (و در سلسلهء پدید آورنده های این هلیله قرار گرفته اند )نمی کند؟

طبیب:چه می دانم،شاید در دنیا،غیر از این هلیله،هلیلهء دیگری نیست،اگر هلیلهء دیگری را هم دیدم به وجود آن اعتراف می کنم.

امام:بگو ببینم که آیا قبول داری که این هلیله از درختی بیرون آمده یا اینکه می گوئی بدون درخت،موجود شده؟

طبیب:نه،بلکه از درختی به وجود آمده.

امام:تو به وسیلهء یکی از حواس پنج گانه ات،آن درخت را که فعلا پیش تو حاضر نیست درک کرده ای؟

طبیب: نه

امام:بنا بر این به وجود درختی اعتراف کردی که با هیچ یک از حواس،آن را درک نکرده ای،در صورتی که می گفتی هر چه را حواس پنج گانه ام درک نکند،اعتراف به وجود آن نمی کنم.

طبیب:درست است که من آن درخت را ندیده ام،ولی من می گویم هلیله و درخت آن و نمام موجودات از قدیم قابل درک با حواس بوده اند ولی خدائی که شما ادعا می کنی هیچگاه قابل درک با حواس نیست.در این مورد پاسخی داری که سخنم را رد کنی؟

امام:آری،بگو ببینم،درخت این هلیله را پیش از روئیدن هلیله دیده ای؟

طبیب:آری

امام:درآنوقت آیا هلیله را در آن مشاهده می کردی؟

طبیب:نه.

امام:اینطور نیست که یکوقت به سراغ درخت رفتی که هلیله نداشت و پس از چندی دوباره آن را دیدی،هلیله در آن یافتی،دیدی چیزی در آن پدید آمده که قبلا وجود نداشت؟

طبیب:نمی توانم پدید آمدن هلیله را انکار کنم ولی می گویم هلیله قبل از روئیدن،اجزاء آن به طور پراکنده در داخل درخت وجود داشته است.

امام:بگو ببینم آیا هلیله ای را که این درخت از آن به وجود آمده است،قبل از کاشتن دیده ای؟

طبیب:آری.

امام:آیا احتمال می دهی که این درخت با تنه و ریشه و شاخه ها و پوست ها و تمام میوه هائی که از آن چیده می شود،و برگ هائی که می ریزد،در هلیله ای باشد که آن را به وجود آورده؟

طبیب:نه،عقل این احتمال را نمی دهد و دل نمی پذیرد.

امام:بنا بر این اموری که ذکر شد،در درخت پدید آمده؟

طبیب:آری،ولی از کجا ثابت می کنی که پدید آمدن هلیله در درخت،دارای سازنده است،این را می توانی ثابت کنی؟

امام:آری،ولی قول می دهی که با دیدن تدبیر،به مدبر آن،و با دیدن نقشه،به نقاش آن اعتراف کنی؟

طبیب:چاره ای جز این نیست............(ادامه دارد)